 |
فرحناز شنبه, 1387/07/13 12:58:38
هر وقت درمورد مرگ فکر می کنم سؤالات زیادی به ذهنم فشار می آورد. این که بعد از مرگ واقعا چه اتفاقی می افتد؟آیا با مرگ همه چیز تمام می شود یا نه این جسم فیزیکی است که می میرد و هوشیاری فرد باقی می ماند؟آیا مرک تولدی دوباره است؟
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
باران یکشنبه, 1390/08/22 08:16:00
سلام دوستای قشنگم
اول بگم خیلی دوستون دارم چه بخواید چه نخواید
چقد حال کردم با این اتاق خیلی از بحثها خوشم میاد منم چند تا فیلم راجع به این قضیه دیدم سایت تبیان گذاشته بود
از همتون بخاطر مطالبتون ممنون...
|
 |
bahar چهارشنبه, 1390/08/25 16:42:49
به نظر من حکایت انسان و روح و عالم پس از مرگ یا عالم غیب حکایت درخت و ریشه و خاک است. درخت در عین اینکه حیاتش را با معلق بودن ساقه و شاخه هایش در هوا تجربه می کند اما بخشی از وجودش که دیده نمی شه که نامش ریشه است در اتصال دائمی با خاک است و بخشی از انرژی حیاتش از خاک تأمین می شود. انسان هم با اینکه در عالم مادی سیر می کند اما روحش همواره در اتصال دائمی با جهان غیب است و بسیاری از نیروها و ذخایر معنوی اش از آنجا تأمین می شود. برای همین سفارش زیاد شده که در کنار پاس داشتن مکارم اخلاقی، به شکل متناوب و نامتناوب عبادت کنیم تا منابع ذخایر انرژیمان خالی نشود. در واقع من با واژة جهان غیب موافق ترم تا با جهان پس از مرگ. آن جهان چیزی که ما بعد از مردن پا به آن بگذاریم نیست. ما هر لحظه در آن جهانیم و اعمال و نیات ما دارای عکس العمل در جهان غیب است. ما پس از مرگ فقط از نتایج اعمال خود آگاه می شویم. همین.
|
 |
ghader پنج شنبه, 1390/08/26 01:02:29
بیدار میشیم ومیگیم عجب خوابی بود...........
|
 |
ghader پنج شنبه, 1390/08/26 01:04:45
البته کمی بیدار میشیم،یک مرحله خوابمون سبک تر میشه، تازه اگه همه چی اوکی باشه وما هم از خودمون ووضعیت ونقش هایی که بازی کردیم؛ راضی باشیم وگرنه که دوباره برمیگردیم وهمون نقش هارو همونطور که دوست داریم دوباره بازی میکنیم...
|
 |
باران پنج شنبه, 1390/08/26 07:34:53
شبی خواب دیدم به دیدن خدا رفتم...
خدا از من پرسید: « دوست داری با من صحبت کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: . . .
« زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند» «اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند» «اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند» «اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند» سپس من سؤال کردم: «خدایا، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟» خدا پاسخ داد: « اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند» « اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند» «اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند» « اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند» « یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است» « اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند» « اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند» « اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند» باافتادگی خطاب به خدا گفتم: «خدایا از تو سپاسگذارم» و پرسیدم: « خدایا چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشی بندگانت بدانند؟» خدا لبخندی زد و گفت... «فقط اینکه بدانند من اینجا هستم»
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/09/07 01:09:48
شنیدم یکی میگفت: کسی چه میدونه شاید این دنیا؛ جهنم و بهشت آدمایی باشه که از سیاره ی دیگه ای به اینجا فرستاده میشن!
|
 |
ashkyar جمعه, 1390/09/18 00:50:38
"انسانِ مومنِ به هستی؛ نه از زندگی میترسد و نه از مرگ"
حضرت انیشتن
|
 |
ghader چهارشنبه, 1390/09/23 19:14:45
*به من بگو قبل از تولد کجا بوده ای* *تا به تو بگویم پس از مرگ کجا خواهی رفت.* *"**نیچه"*
آیزاک آسیموف : زندگی لذتبخش است و مرگ آرامش بخش ،این میان انتقال رنج آور است .
البرت هوبارد : زندگی رو زیاد جدی نگیر ، چون هرگز از اون زنده بیرون نمیری .
ناپلئون بناپارت :مذهب چیزی است که مانع کشته شدن پولدار بدست فقیر میشود..!
|
 |
shahram49iz@yahoo.com پنج شنبه, 1390/11/13 00:37:00
فرحناز عزیز از خوش امد گوی شما سپاس گذارم.انچه را دوستان نوشته بودن خواندم زیبا بود ولی در کمال فرو تنی انچه رامیخواستم نیافتم .چرا که من به یقینی در باره مرگ وتناسخ رسیده ام که از مرزتفکر این دوستان گذشته و حالا تشنه دانش در این یقین هستم.
|
 |
ghader پنج شنبه, 1390/11/13 00:45:57
آنسوی مرگ چیست؟! پایان زندگی چیست و کجاست؟ قبل از هر حرفی باید بگویم که نمی دانم و من هم دوست دارم بدانم. البته اگر نهایت و پایانی داشته باشد../.. پایان زندگی چیزیست که هرچه بیشتر از زندگی می فهمم بی معنی تر می شود. این احتمال را بررسی کن که شاید زندگی را درست درک نکرده باشیم. پیش از اینکه بفهمی زندگی پایان و غایتی دارد یا نه باید بفهمی که خودش چیست. و ادراک زندگی در پس مرگ بدست نمی آید زمانی که زنده هستی شانسی برای درکش داری. اگر چه برخی از چیزها فهمیدنی نیست مثل یک آهنگ زیبا... احساس می کنم زندگی امتداد چیزی از گذشته نیست که یک آغاز و یک پایان داشته باشد. آن برای من بیشتر آغاز هرلحظه از دل خودش است؛ همانجایی که پایان می یابد. وقتی درختی خشک شد آخرین لحظه قبل از خشک شدن درخت، آخرین لحظه زیستن درخت نبود, آن اولین لحظه کائنات و آغاز و پایان خودش بود. در ضمن فکر نمی کنم در مرگ به آگاهیی بیشتر از آنکه هر شب در رویا میرسی دست پیدا کنی.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر بعدی »
|