کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
 


کیانا وحدتی
ایمان بیاوریم به زندگی مرا به ترنم قطره های باران قسم داده اند که لحظه های عمرم را با خیال سرد...

جزئیات بیشتر...




ارتباط انسانی
یکی از کارکردهای زبان ایجاد ارتباط مطلوب با دیگران است. که از طریق...

جزئیات بیشتر...


نوشته های خواندنی
« 138657 بازدید »

rouholla روح‌اله     شنبه, ‏1387/07/13 ‏20:16:20

با ارسال دانسته ها،معلومات و مطالعات جدید خود در زمینه های مختلف ، دیگران را بهره مند سازیم ...
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »


ashkyar ashkyar     سه شنبه, ‏1394/09/17 ‏01:47:40

اصالت !
اصالت یعنی ، نتونی به کسی خیانت کنی، نتونی دل بشکنی، نتونی دورو باشی، نتونی آدما رو بازی بدی و ...

یعنی برای خودت یک چهار چوب محکم اخلاقی داشته باشی !

چهارچوبی که خودت ، با جهان بینی خودت ، برای خودت تعریف می کنی . بنابر این ، کسی که چهارچوب اخلاقی داره ، اصالت داره.

اصالت رو نه می شه به ارث برد ، نه می شه خرید ، نه می شه اداشو درآورد ، و نه می شه با بزک و دوزک ظاهری ، بهش رسید .

اصالت واقعی ، به محیط زندگی ما ، تربیت ، و تلاش فردی ما برای دونستن ، و تغییر در جهت انسان بهتر شدن ، بستگی داره .

این که تن به هر کاری ندیم ، بى عرضگى نیست ، اصالته عزیز ، اصالت !
حتی اگه عده ای ما رو رو متهم به بی عرضگی کنند و خودشونو زرنگ بدونن !
gole yakh gole yakh     پنج شنبه, ‏1394/10/10 ‏12:42:33

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟...من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟جوابش این بود:شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"
طاهر رضایی طاهر     جمعه, ‏1394/10/25 ‏18:01:27

هیچ کس از پیش خود چیزی نشد                         هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ مولانا نشد مولای روم                                  تا مرید شمس تبریزی نشد
ashkyar ashkyar     جمعه, ‏1395/03/21 ‏22:03:36

درود فرحناز عزیز
عالی بود مرسی
changeaz چنگیز     دوشنبه, ‏1395/04/28 ‏12:09:27

به عالم دلبری چون تو ندیدم    "  دلم را با صفا کن

                           زهرکس وصف رویت را شنیدم "  بیا دردم شفا کن

به زیبایی و خوشرویی    "  نداری مثل ومانندی  

                        رخت را جلوه ای از گل کشیدم " برون رخ از خفا کن

برون شو از  پس پرده  "  به از ماه  شب چارده

                           بجز تو از همه کس دل بریدم "به عهد خود وفا کن

تهی دست و تهی جامم  " هنوز در مهر تو خامم

                             سعادت نامم و رویش ندیدم  " رهم را  مصطفا کن
changeaz چنگیز     دوشنبه, ‏1395/04/28 ‏12:09:27

به عال�%8
changeaz چنگیز     شنبه, ‏1395/06/06 ‏10:34:44

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد.

سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.

آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.  پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.



آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.

هیچ اتفاقی نیفتاد!

در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.

چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن،  راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.

گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.

اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.

من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.

من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.

من سعادت و ترقی خواستم و خدا به من قدرت تفکر و قوت  ماهیچه داد تا کار کنم.

من جرات خواستم و خدا موانعی سر راهم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.

من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.

من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت  داد.

« من به  هر چه که خواستم نرسیدم ...

اما به هر چه که نیاز داشتم دست یافتم»

بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که میتوانی  بر تمام آنها غلبه کنی..
رهنما رهنما.     یکشنبه, ‏1395/07/04 ‏08:43:03

بی تو من،  ثانیه  تا
ثانیه را پیر شدم

من همان،کوه  غرورم
که زمین گیر شدم

مثل پروانه ی بی تاب
در اندیشه ی نور

با پری سوخته  از  
زندگی ام سیر شدم
rahele rahele     دوشنبه, ‏1395/08/10 ‏08:46:09

بعد از این سال با یک سرچ اینترنتی یک صفحه از کسی میبینی که سالها قبل رفتنش حال همه خانواده امون رو خراب کرد.
پدر کیانا همکار مادرم تو درمانگاه خیابان فرودین بود. وقتی که گفتند کیانا رفته همه ما ناراحت شدیم
با اینکه فقط چند بار اون رو تو دوران کودکیش دیده بود.
مرسی که این سایت رو درست کردید.
farahnaz فرحناز     دوشنبه, ‏1395/08/10 ‏23:18:23

راهله عزیز ممنون برای همراهیت
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر بعدی »


املاک A4A: طراحی سئو