کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
 


کیانا وحدتی
باورت نمی شود که من وارهاده در میان حیرت کنون مانده با کورسویی از فانوس خاطرات دور در...

جزئیات بیشتر...




تبلیغات هوشمندانه3
...

جزئیات بیشتر...


نوشته های کیانا در سنین مختلف
« 27057 بازدید »

fariba fariba     چهارشنبه, ‏1387/08/22 ‏21:09:03

نمونه ای از نوشته های کیانا در 9 سالگی :

تک درخت جدا از یاران
تک درخت جدا از یاران در سکوت گریه آور با خود سخن می گوید:
ای یار بی وفا کجایی که غم عشقت از دیوانه هم دیوانه ترم کرد و دیگر طاقت این جدایی ها را ندارم . تنها هم سخنم گل شقایقی است که نمی دانم در کجای دل کوه پنهان شده و تا چه لحظه ای از زندگی تارم با من است.ای خلق کننده ای که مرا آفریدی چرا مرا به دام بدترین جهنم ، جهنم جدایی و تنهایی انداختی . ای کاش طوفانی که فرستادی مرا هم با خود می برد.
اگر می شکستم و برگ برگم بر روی زمین آشفته می شد بهتر از این بود که در غربت و تنهایی زندگی کنم.
ای کاش و صد هزار بار ای کاش می شد پرنده ای بودم که در اوج آسمان پرواز می کرد ای کاش ماه بودم ماهی که شبها از کنار ابرها و از پشت کوه چهره پردازی می کند و با نور زیبایش عاشقان زیادی دارد.ای کاش اصلاَ وجود نداشتم ای کاش خدا هرگز مرا نمی افرید.
من هم برای تک درخت تنها و دور از یاران دعا می کنم که اسمش به جای تک درخت درخت بود.

نمونه ای از نوشته های کیانا در 10 سالگی :
زندگی
دل من می خواهد گاری شکسته عشق را بکشد و در کوچه های محبت آن را از نو بسازد دل من میخواهد جویبار عشق را از آب پاک محبت پر کند و دوباره لبخند را بر لب غنچه های غمگین بشکفد . زندگی در اینهاست زندگی یعنی فشردن دست تنها ، یعنی عشق و محبت ، زندگی یعنی دلها را با دریایی از عشق پر کردن ، یعنی با یاس تنها درد دل کردن .
زندگی یعنی آینده ، آینده کلامی زیبا از زندگی و سرچشمه ای دور از تصور و نزدیک به واقعیت است. آره زندگی دفتری است که توی یک صفحة آن نوشته : ب مثل بهار ، توی یک صفحة آن نوشته : ن مثل ناامیدی و توی یک صفحة آن نوشته : پ مثل پا و توی صفحة دیگری نوشته: الف مثل امید  و ب  مثل برف نا امیدی می دونید نتیجه گرفتم که اگر برف نا امیدی روی سطح زندگی را بپوشونه با نور خورشید امید آب میشه فهمیدم آن پایی که انسان را توی زندگی جلو میبره پای امیده فهمیدم آدم وقتی نا امید میشه که یک چیزی رو که باید ببینه و بفهمه نبینه .
بیایید سوار قطار زندگی بشویم و به مسافرها بگوییم اگر اینجا تاریک است جلوتر روشن می شود اگر اینجا خشک است جلوتر سبز می شود  و اگر اینجا زمستان است جلوتر بهار می شود.

نمونه ای از نوشته های کیانا در 10 سالگی :
مادر
مادر ای بهار جاودان  و همیشه سبز که بوی گلهای محبت را با تمام وجود از درون تو ای بهار می شنوم تو بهاری جاودان بودی که در باغ قلب من پا گذاشتی و هیچگاه اجازة ورود زمستان سرد رابه درون قلبم ندادی مادر هیچگاه دوست نداشتم قطرات باران از چشمت سرازیر شود تو با زیبایی و احساس مرا پرورش دادی اما افسوس که نتوانستم طراوت تو را آنچنان که باید دریابم شاید من سزاوار تو نبودم اما تو من این غنچة کوچک را پذیرفتی و گلی کردی و خواهی کرد که او هیچگاه تو ای بهار زیبا را فراموش نمی کند می دانم که نوشتن از تو در این کاغذها سزاوار نیست و حتّی اسم مادر را باید در برگی سبز و با قطرات باران نوشت امّا احساس را میتوان حتّی در یک تکه کاغذ بی مصرف هم بیان کرد نام مادر را باید با احساس و قلبی خالی از کینه بیان کرد زیرا مادر آنقدر با طراوت است که نمی توانیم بیانش کنیم اگر هم بتوانیم با احساس ترین کلمة دنیا را گفته ایم.
شاید این نوشتة من قطره ای از اشکهای تو را ، که من غنچة نو رسته را آبیاری کرد ارزش نداشت امّا در هر صورت احساس و چکیده ای از عقل من بود .
                                                             دوستت دارم

نمونه ای از نوشته های کیانا در 10 سالگی :
پدر
پدرم ای که احساس تو پاکترین احساس است و به گفتة بزرگان ، هنر موسیقی فن بیان احساسات به وسیلة صداهاست .
تو می نوازی برای عشق ، برای احساس ، برای زندگی ، لطافت و پاکی
وقتی که مینوازی سراپای وجودم را افتخار و سربلندی فرامیگیرد که پدری همچون تو دارم . نازنینم تو می نوازی تا بگویی که هنوز هم وجود دارد آنکه بعد از خدا عشق را می پرستد و زلالی را می ستاید،     می خواهی بگویی هنوز هم موجودی هست که بتواند احساس واقعی را بیان کند ای عزیز تو با نواختن احساس را از پشت پردة صدا بیرون می آوری
                             ای پدرم با تمام وجود تو را می پرستم
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »

مهدی بارانی مهدی بارانی     جمعه, ‏1390/01/05 ‏20:48:37

تو را چه بخوانم که تو .............
در دفتر عشق سر برگ هر صفحه ای
تو در زلال جویباران نهفته ای
تو بر کویر تف دیده ی دل بیقراران نشسته ای
تو بر بلندای گلهای باغ عروج نشسته ای
مرا بخوان که دلم چون سنگ سخت گشته است
آشیانه مرغان عشق را چگونه ساخته ای
که از پس سالها هنوز بوی تو را میدهند
آسمان همدم توست
این زمین بالینت
ای همه عشق و شکوه
ای همه شور و نشاط
خسته از رفتن تو
دل افسرده ی من
من به امید تو میخوانم
شعر زیبای بهار

بهار دیگری از راه رسید و تو ................

یادت همیشه بر لوح دل میماند  کیانا............
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »

املاک A4A: طراحی سئو