 |
علی پنج شنبه, 1387/09/07 00:05:52
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
مهدی بارانی جمعه, 1390/01/05 20:54:17
در میان دل همه نور امید بودی در کوچه های تنهایی تو همدم هر لحظه بودی سکوتت مرگ لحظه ها بود و آغاز کلامت رویش دوباره زیستن
و تو ای خاک چگونه توانستی عزیر دلی را در خود جای دهی که او حضور بود و نور بود و عشق بود و راز بود و دل بود و هست بود و رسم بود و هوش بود و کاش بود...........
و من به لحظه امیدوارم...
کیانا................
|
 |
fariba چهارشنبه, 1390/01/17 20:05:24
کیانا ............. از آن روز که تو رفتی هوا شرجی است و میان این همه گریه ... هنوز هم تنم از داغ آخرین نگاه تو می سوزد ... و بگویم که بی تو دیگر نفسم برای همیشه می گیرد! (قسمتی از شعر نفسم می گیرد )
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1390/05/24 16:51:50
من انسانم
همزاد امردادم همسایه خورشید همدم مهتابم
مونس بارانم
من اهل ایرانم
گاه اما فکر می کنم پیش از اینها شاید نقاشی بودم در چین...
یا که شاید آهنگری در مصر یا شاعری در ناکجا آباد
اما هرکه بودم هرکجا آواره بودم
خورشید را همسایه بودم
مهتاب را همدمی در خانه بودم
باران را من همیشه مونسی همشانه بودم...
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/02/30 17:46:04
دلم ریش و غمم خیس و تنی بیگانه از خویش ... حرفی نیست ! فغانی اشکی آهی نیست... دگر حتی مرا از بذل چشمانت سهمی نابهنگام از نگاهی نیست نمی دانم چه شد با ما ؟ چه کردم من ؟ چه دیدی تو ؟ مرا دیگر به نام کوچکم حتی نمی خواهی به چشمانم نمی خندی به دستانم نمی بخشی نمی آیی ... نمی مانی ... نمی خواهی ! چه آسان بردی از یادم چه آسان کردی آزادم چه آسان هم رها و هم به زندانم ! آخ ! ... بی انصاف ! که تنها خود بریدی و رمیدی و مرا حتی ندیدی ! برایم باورش سخت است تو از من رفته ای ... از من !!! تو هم ؟ !! حالا تو هم بیگانه ای با من .
86/7/19 خوابگاه سرلت کیانا وحدتی
با تشکر از فرحناز عزیز به خاطر گذاشتن این شعر بی نظیر کیانا در تالار ادبیات - اتاق شعر.درود برشما
|
 |
فرحناز شنبه, 1391/02/30 19:25:36
اشکیار عزیز حضور گرم و پرشور دوستانی چون شما این سایت و کتابخونه ی کیانارو زنده و روپا نگه داشته. متشکر
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/02/31 14:50:20
فرحناز عزیز من از آنچه که در این سایت انجام میدم انرژی ویژه ای میگرم که جای دیگه ای نمی یابمش
زندگی کردن...> و در زیباییهایش شناور شدن تا جایی که بتونی لمسشون کنی ؛تا زمانی که باشند ...
من هم هستم ؛ هستم کنار این زندگی تا جایی که لمس احساس من ؛کار روزانه اش باشد...
>و آرزو میکنم رفتنم چنان باشد که فقط برای یک لحظه هم شده ذهن و دل کسی از نوشته و یا هر اثری از من سود ببره؛ چنانکه کیانا با رفتنش گروهی بزرگی از شخصیتهای مختلف با سلیقه های متفاوت رو گرد هم جمع کرده تا دیگر بار به خود آییم و با دلها و ذهنهای مختلف آشنا بشیم...
.... بدرود
|
 |
fariba یکشنبه, 1392/05/27 23:26:58
کیانا جان آن عشق که دیده گریه آموخت از او دل در غم او نشست و جان سوخت از او امروز نگاه کن ، که جان و دل من جز یادی و حسرتی چه اندوخت از او
کیـــــانـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
بس دردناک بود جدایی میان ما از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1392/05/29 00:44:42
درود بر شما فریبای عزیز :)
|
 |
حاجیکلایی دوشنبه, 1396/03/08 15:19:12
با سلام و عرض ادب. همینکه این فرد اینهمه تاثیر بر روی دور بری های خود گذاشته، برایم جالب است.در واقع او زنده است." سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ". اگر بتوانید یک کانال تلگرامی برای "او" درست کنید بد نیست. ما منتظر تصمیم گیری ادمین های این سایت هستیم.
|
 |
رویا بیرام زاده دوشنبه, 1397/01/27 23:07:18
سلام کیاناجان امشب ، بازباران ،قطره قطره احساس مرا به برگهای خفته درآغوش درختان می سپارد وتوباسکوت رمزآلودت ،عطرخاک خیس خورده رابه شمیم گلهای بهاری پیوندی دوباره میزنی. روان پاک تووپدرعزیزم شادباد
این شعرتقدیم به روان پاکتان
توکه هستی کین چنین مرا لحظه لحظه تاروپودخسته وفرسودهُ مرا قطره قطره موج موج به ساحل دریای دیده ات نشانده ای درواپسین نفس قایق کهنه وشکستهُ مرا برگرفته درهاله ای ازنور به آنسوی رازهای نهفته ات به ورای ژرفنای خیالت کشانده ای
توکه هستی ؟ ای آخرین نوا ای درخشش آخرین طلوع که پروانه های عشق مرا به گرداگردشمع وجودت به طواف خاستگاه درونت رسانده ای
بانوای موزون نگاهت ناگفته های پنهان مرا بردوبال شکستهُ کبوتران به نسیم دیاری دورسپرده ای
ای نشانه طلوع ای آرامش رازهای خیالی دور بیاوبنگر، آخرین تلاش مرا آخرین شوق بودن را که در طنین نفسهای خسته ام که بردرخت کهنسال تشنه ام نرم نرمک شکوفه میکند
به اشاره چشمی به خواب کودکان دیرین به رویایی دلنشین نام زیبای تورا، کودکانه به گوش چکاوکان بیدل آهسته آهسته نجوامیکند ♡رویا♡
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|