 |
حمید دوشنبه, 1387/10/02 22:38:33
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/04/05 17:58:34
...
عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت در خصوص حمله اعراب به ایران می نویسد:
“فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.
شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی
اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان ؛ پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.”
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1391/04/08 15:11:21
یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است . وی درنبرد با اسکندر
گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک
ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد . از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای ٢٠
قبل از میلاد تا ٢٠ پس از میلاد نیز یادشده است . با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند .
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1391/04/20 02:18:04
چرا تمدن کهن مصر عرب شد ولی ایرانیان نشدند؟<<
*ما مصریها عرب زبان شدیم چون فردوسی نداشتیم!!!*
روزی از محمد حسنین هیکل روزنامه نگار و نویسنده مشهور مصریپرسیدند شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؛ گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیمما هم اگر فردوسی را نمی داشتیم امروز همانند مردمان مصر و سوریه و اردن و فلسطین و عراق و حبشه و بسیاری از مردمان دیگر عرب زبان می شدیم؛ اینها هیچ کدامشان عرب نبودند؛
زور شمشیر و نداشتن فردوسی ها آنان را عرب زبان کرد؛ اما ما عرب زبان نشدیم نه برای اینکه شمشیری در کار نبود تنها برای اینکه ما فردوسی را داشتیم و دیگران نداشتند. همگی درود بر فردوسی بزرگ بفرستیم.
درود بر فردوسی بزرگ
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/04/24 23:24:22
بهرام پنجم یا و یا بهرامِ گور از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی پادشاه ساسانی بود.
او به شکار و بادهگساری، بسیار دلبسته بود.
دلبستگیاش به شکار گورخر سبب شد که به او لقب بهرام گور را بدهند.
همچنین در داستانها چنین انگاشته شده که در جستوجوی گوری، در لجنزار گرفتار آمد و لجنزار او را در خود فرو خورد.
همچنین، نویسندگان زرتشتی زمان او را زمان آرامش و آشتی میدانند و زمانی که دیوان از ترس او پنهان شدند.
حکیم نظامی گنجوی در هفت پیکر (بهرامنامه) داستان بهرام را از بدو تولد، تا مرگ رازگونهاش بیان میکند.
• آن قصر که جمشید در او جام گرفت
• آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/05/11 15:27:01
بهرام چوبین سردار دلیر ساسانی
بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود.بهرام از مردم ری بود. او به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود
در سال ۵۸۸-۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت هرمز چهارم، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزر به آران و ارمنستان حمله ور شدند.
در همین زمان نیز ساوه شاه (شابه شاه، بنا بر نوشتهٔ طبری) به ایران حمله کرد و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.
بهرام در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان (اثورپاتکان) بود. هرمز چهارم بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت.
این جنگ به نام نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شدهاست. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن ذکر شدهاست. که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند.
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد حتی ساوه شاه (شابه شاه) را کشت و علاوه بر غنایم سرشار و باور نکردنی ای که به دست آورد، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد.
در آینده بهرام با خسرو پرویز پادشاه ساسانی بر سر پادشاهی جنگید و خسرو پرویز بعد از شکست به سمت امپراطوری بیزانس گریخت . بهرام تاج بر سر نهاد خود را بهرام ششم خواند و یک سال سلطنت کرد ولی خسرو پرویز با سپاه بیزانس بار دیگر به ایران بازگشت و اینبار بهرام شکست خورد.
وی به خاقان ترک پناه برد و با مهربانی پذیرفته شد ولی توسط فتنه ی همسر خاقان ناجوانمردانه کشته شد .
بهرام فاتح اولین نبرد بین ایران و ترکان بود . وی یکی از دلیرترین مرزبانان تاریخ ایران است . یادش گرامی باد .
|
 |
ashkyar شنبه, 1391/05/21 16:37:48
(معرفی آرامگاه کوروش)
بناهای پاسارگاد را به چهار دسته میتوان بخش کرد:
1- تخت و دژ که در شمال دشت پاسارگاد افتاده است.
2- نیایشگاه در باختر تخت و دژ.
3- کاخهای شاهنشاهی در میان دشت.
4- آرامگاه کوروش در پایین دشت.
ساختن این بناهای استوار و شکوهمند نشانه چیره دستی فراوان هنرمندان و سازندگانی است که برای کوروش کار میکرده اند.سنگهایی که در ساختمانهای پاسارگاد (و همچنین پارسه شهر=تخت جمشید) بکار برده اند دو گونه است یکی سنگهای آهکی که سپید فام است و به مرمر میمانند و دیگر سنگ کبودی که در سختی چون خارا میباشد.
پارسیان پس از کشته شدن کوروش در جنگ سکاها (این فقط یک نظریه است)جسد او را با بزرگداشت فراوان به پاسارگاد آوردند و برای آنکه از هم نپاشد آن را مومیایی کردند.در آن شهر در آرامگاه باشکوه و بی پیرایه و ساده ای که خود بنا کرده بود فرزند بزرگ به آغوش مادر میهن سپرده شد.
این آرامگاه در گوشه جنوبی محوطه کاخها با سنگهای آهکی سپیدی که به زردی میزند بنا شده است و 2500 سال است که در برابر باد و باران و دستان خرابکار آدمیان پایداری کرده و هنوز هم بر دشت پاسارگاد تسلط دارد.هنرمندان و سنگ تراشان یک سکوی بزرگ سنگی مستطیل شکل برآورده اند که 167 سانتیمتر بلندی دارد و آن را زیربنایی کرده اند برای یک سکوی بزرگ که از شش رجه ساخته شده است.و هر رجه از رجه پایینی اش کوچکتر میباشد چنانکه شکل آن سکو بصورت یک برج پله پله ای یعنی زیگورات در آمده است.
مربع مستطیلی که طرح این سکو را تشکیل میدهد بدون شالوده – یعنی پله ی چسبیده به زمین – بدرازی 75/12 و پهنای 30/12 متر میباشد.رجه یکم از سطح زمین 170 سانت بلندی دارد و رجه دوم و سوم هر کدام 100 سانت اما ارتفاع رجه های چهارم.پنجم و ششم هر کدام 55 سانت میباشد.سکوها هر کدام 50 سانت پهنا دارند و از روئ زمین تا بالای آخرین سکو رویهمرفته 535 سانتیمتر میباشد.بر فراز این سکوی آخری اطاق سنگی کوچکی ساخته اند که درون آن 230 * 38 سانت و ارتفاعش 210 سانت است اما دیوارهایش 150 سانت ستبری دارد و سقف درونی آن صاف است در حالی که سقف بیرونی شیب دو طرفه ای دارد که بصورت عدد 8 است و از دو تخته سنگ بزرگ میان تهی درست شده است.ارتفاع آرامگاه تا نوک شیروانی سقف که در نظر مجسم گردد 555 سانت میباشد.
در میان اطاق این آرامگاه ساده ولی شکوهمند تختی با پایه های زرین گذارده اند و آن را با قالیهای بابلی فرش کرده اند . قالیچه های ارغوانی زیر آن انداخته اند.بر روی تخت نیم تنه و قبایی که کار هنرمندان بابلی بود و شلوارهای مادی ،ورده های شاهانه ارغوانی و جامه های رنگارنگ و طوق ها و یاره ها و تیغ ها و گوشواره های زرین گوهر نگار بسیار و پیاله ها و کاسه های گرانبها جای دادند و میزی زرین هم در کنار آن نیمکت گذاشتند.کوروش را در تابوتی زرین به روی تخت گذاردند و سپری و دو کمان سکایی در کنارش نهادند آنگاه در آرامگاه را بستند و کمبوجیه نگهداریش را به چند تن از مغان سپرد.
گرداگرد آرامگاه را درختان بلند و سایه گستر فراوان پوشانیده بود و فردوس بزرگ کوروش که آرامگاه او را در بر داشت همواره زیارتگاه ایرانیان بود تا آنکه در حمله اسکندر زیان دید و گنجینه ای که در آرامگاه آن رادمرد بود نیز به تاراج رفت.
ظاهرا داریوش بزرگ بفرمود تا این نوشته را به زبان پارسی باستان در درون آرامگاه بگذارند:
" مرد ! منم کوروش پسر کمبوجیه که شاهنشاهی پارسی را ایجاد کردم و خداوندگار آسیا بودم.پس بدین بنای من رشک مبر!"
و چنین کوروش بزرگ در جایی که زاده شده بود در بستر جاوید خود بخفت لیکن مردمان نابکار نتوانستند آن اطاق کوچک را هم بدان آن بزرگمرد واگذارند و در آن دست به تاراج و تبهکاری گشودند.اینک آرامگاه باشکوه ارج و اهمیت دیرین را بازیافته است و زیارتگاه کسانی گشته که به کوروش و میهن او و فرهنگ ایرانی مهر میورزند.
بر گرفته ار کتاب کوروش بزرگ " نوشته شاپور شهبازی
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/06/01 02:06:13
یعقوب لیث صفاری اولین پادشاه ایرانی بعد از حمله اعراب در ایران بود .
وی بزرگمردی از دیار سیستان بود که در سال 247 قمری سلسله ی صفاریان را در شرق ایران بنیانگذاری کرد و بعد از دو قرن حکومت مطلق اعراب بر ایران ، توانست اولین سلسله ی ایرانی را با شکست دادن عوامل خلیفه المعتمد عباسی بوجود آورد که شامل سیستان ، هرات ، کابل ، طبرستان ، کرمان، شیراز ،خوزستان ، خراسان ، گرگان و بعضی مناطق اطراف آنها بود . او بعد از تشکیل حکومت صفاریان کار بسیار بزرگتری انجام داد که باعث شد ایران و ایرانی تا ابد مدیون او باشد . هنگامی که وی به قدرت رسید بیش از 200 سال بود که تمامی حاکمان مناطق مختلف ایران عرب بودند که از سوی خلیفه گماشته میشدند و مردم ایران را مجبور کرده بودند که به عربی حرف بزنند ، بنویسند و بخوانند و کم کم داشت زبان پارسی به طور کامل محو میشد . امیرِ صفار پس از بنیانگذاری دولت مستقل ایرانی صفاریان ، در فرمانی ، زبان رسمی کشور را زبان پارسی برخواند و دستور داد تا همه به پارسی سخن بگویند و همه ی اسناد دولتی به زبان پارسی نوشته شود. وی همه ی کارگزاران دادگاهها و دولت را واداشت تا به پارسی سخن بگویند. او به کارگیری زبان عربی را به جای زبان مادری، ننگ میشمرد و هیچگونه آن را نمی پذیرفت. از همین روی یعقوب را «سردار پارسیگوی»لقب داده اند. به باور برخی، نام «یعقوب لیث صفاری»، در زنده کردن زبان پارسی حتی فراتر از فردوسی است چرا که او زبان پارسی را زنده کرد و فردوسی آن را جاودانه. در نبرد نهایی سپاه خلیفه المعتمد عباسی با سپاه یعقوب لیث صفاری ، اعراب نیمه شب آب سدی را که در نزدیکی اردوگاه ایرانیان قرار داشت بر روی سپاه یعقوب گشودند که باعث شد بسیاری از سپاهیان و اسبهای سپاه یعقوب طعمه ی سیل شوند و با این حرکت ناجوانمردانه سپاه یعقوب شکست خورد . خود وی نیز به بیماری غولنج مبتلا شد . وی پیش از مرگ پیامی برای خلیفه فرستاد که اگر من از دنیا رفتم تو از دست من خلاص خواهی شد ولی اگر زنده ماندم شمشیر بین ما حکم خواهد کرد ، ولی افسوس که این بیماری امیرِ صفار را از پای در آورد و نتوانست حکم شمشیر را در راه استقلال کامل ایران اجرا کند و باعث شد اعراب نفسی به راحتی بکشند . روحش شاد و راهش پررهرو باد
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/06/12 15:18:55
ویل دورانت – تاریخ تمدن ویل دورانت – مشرق زمین گاهوارۀ تمدن:
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی
حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند
نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستانهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامند. او
کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در
بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1391/07/09 15:25:05
نام روزهای هفته در ایران باستان بدین گونه بوده است:
کیوان شید (شنبه) : نخستین روز هفته به نام کیوان شید نامگذاری شده است که تشکیل شده است از کیوان + شید . کیوان بعد از مشتری بزرگترین سیاره شمرده میشود که 700 برابر زمین است. آنرا زحل نیز نامیده اند. شید نیز به معنای نور و روشنایی است. از این رو، روز نخست ایرانی حکایت از سیاره روشن و نورانی را دارد .
مهر شید (یکشنبه) : روز دوم از هفته مهرشید است که مهر آن به معنای دوستی و مهربانی در پهلوی میتراست . مهر برگرفته شده از آئین هفت هزار ساله میترایی است. مهر همچنین ایزد عهد و پیمان است و در اوستا آمده است که هیچ چیز بر ایزد مهر پوشیده نخواهد بود. نامگذاری این روز به مهرشید حکایت از تعهدی است که بین مردمان باید برقرار باشد زیرا در ایران باستان پیمان شکنی و دروغ بزرگترین گناهان به حساب می آمده است. شید نیز به مهنای روشنایی و نور می باشد .
مهشید (دوشنبه) : مه بر گرفته شده از ماه است که این نیز از آیین میترایی کهن ایرانی آمده است. خورشید و ماه از تندیس های آئین میترایی بوده اند که نشان از قدرت و پویایی جهان آفرینش دارند . سومین روز هفته در ایران باستان به نام این نماد خداوند نامگذاری شد و آنرا مهشید به معنای ماه روشن و نورانی نام گذاشتند .
بهرام شید (سه شنبه) : بهرام برگرفته شده از ورهرام زبان پهلوی باستان است و از یک سو نام ستاره مریخ است. بهرام ایزد پیروزی در ایران باستان شمرده می شده است و اندیشه نیاکان ما بر این بوده است که خداوند یکتا (اهورامزدا) نیروی هایش را برای اجرا در بین افراد بشر بین ایزدان (فرشتگان) خود تقسیم نموده است تا آنان ، آنرا برای مردمان پیاده کنند. از این رو بهرام ، ایزد پیروزی نامیده شده بود و چهارمین روز هفته به نام روز پیروزی روشنایی بر تاریکی و غلبه انسان بر بدی ها و اهریمن نامگذاری شد .
تیرشید (چهارشنبه): تیر برگرفته شده از تیشتر پهلوی است. نیاکان ما تیر را ایزدان و نگهبان باران نامگذاری نموده اند و اینگونه می پنداشته اند که اهورامزدا برای یاری رسانی به کشاورزان و جلوگیری از خشکسالی و باروری زمین و سبز و سالم و پاکیزه ماندن جهان به ایزد باران فرمان میداده است که به یاری مردمان برسد. در کل این روز به نام روز روشنایی باران و خواست پروردگار برای حفظ طبیعت نامگذاری شده است.
اورمزد شید (پنجشنبه): اورمزد نام دیگری از دهها نام اهورامزدا است که همگی حکایت از قدرت و توانایی پروردگار دارند. این نام از واژه های پهلوی ارمزد، هرمزد، اورمزد، هورمزد، اهورامزدا، مزدا گرفته شده است . از این رو پنجمین روز هفته به نام روز روشنایی خداوند نامگذاری شده است. این واژه هنوز به گونه ای دیگر در شب های جمعه برقرار است و هنوز تصور مردمان ما بر این است که شب های جمعه روز ارتباط با خداوند و فوت شدگان است .
ناهید شید (آدینه): ناهید همان آنهیته یا آناهیتا است که ایزد آب قرار گرفته است. در اوستا آناهیتا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا، قدی بلند و اندامی تراشیده نام نهاده شده است و نام دیگر ستاره ونوس نیز آناهیتا یا ناهید است. به این ترتیب ، روز جمعه روز روشنایی آب و مظهر بخشندگی و عنایت پروردگار نامگذاری شد .
اینک با بررسی ریشههای این واژگان به این برآیند ساده میرسیم:
کیوان شید : شنبه Saturday = Satur + day Saturn = کیوان
مهرشید : یکشنبه Sunday = Sun + day Sun = مهر، خور (خورشید)
مهشید : دوشنبه Monday = Mon + day Moon = ماه
بهرام شید : سهشنبه Tuesday = Tues + day Tues = god of war = Mars= بهرام
تیرشید : چهارشنبه Wednesday = Wednes + day Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر
هرمزشید : پنجشنبه Thursday = Thurs + day Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز
ناهیدشید یا آدینه : جمعه Friday = Fri + day Fri = Frig = day of Venues = Venues
|
 |
ashkyar جمعه, 1392/11/25 00:36:38
در زمان حمله اعراب به ایران پسران جوان به عنوان برده و دختران کوچک و دختران نوجوان و زنان جوان را مانند شمشیر و اسب و گاو و گوسفند و ... جزء غنایم به حساب میاوردند.
عبدالحسین زرین کوب در رویه 69 کتاب دو قرن سکوت می نویسد :
فاتحان گریختکان را پی گرفتند ؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری به اندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند ؛ شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند ؛ هنگامی که این خبر بگوش عمر رسید دستها را بهم کوفت .
دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. می گویند بیش از 42 هزار زن ایرانی در میان اعراب به عنوان کنیز تقسیم کردند. چندین هزار پسر نوجوان ایرانی را با سوزن دوک... ( قدرت جنسی را از آنها گرفتند) و به عنوان غلام مانند حیوان آنها را بکار گرفتند.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|