 |
anvar یکشنبه, 1387/10/15 06:05:20
ادامه بحث اتاق ارتباط موثر
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
anvar شنبه, 1391/05/21 09:39:57
دم این آقا گرم . حالا دوباره وقت طلاق دادنه ...... تو که بالاخره میخوای طلاق بدی ، مرد باش و جرآت کن ..... دنبال بهانه نگرد
|
 |
ساحل دوشنبه, 1391/05/23 01:13:30
مار و پونه
مار از بوی پونه نه تنها بدش نمی آید بلکه خوشش هم می آید، در نتیجه در مسیر رویش پونه ، این گیاه معطر لانه میکند.مارگیران حرفه ای از شناسایی پونه لانه را شناسایی و مار را برای زهرگیری اسیر می کنند به همین دلیل مار از پونه بدش می آید زیرا باعث گیر افتادنش می شود.
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1391/06/27 02:51:51
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم . که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود . مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم . ناصر خسرو گفت : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم . چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت .
|
 |
ساحل پنج شنبه, 1391/06/30 12:30:41
بعضی آدم هـــا مثل جُــــمعه می مــــــانند معلــــــــوم نمیکند “فــــــرد” هستــــند یا ” زوج” پُــــر از ابـــــهامند...
|
 |
ساحل پنج شنبه, 1391/07/06 14:08:40
خیال خـام پلنگ من ، به سوی مــاه پریدن بود و مـاه را زِ بلندایش ، به روی خاک کشیـــدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که ماه ـ عشق بلند من ـ ورای دسـت رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ ، اگرچه لحظــه دیـــدارت شروع وسوسهای در من ، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری ، موازیــان به ناچاری که هردو باورمان ز آغـاز ، به یکدگــر نرسیدن بود
چه سرنوشـت غمانگیزی ، که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفــس میبافـت ولی به فکر پریدن بود
|
 |
ساحل سه شنبه, 1391/07/18 23:29:32
گاهی باید ساکت شوید، غرورتان را ببلعید و بپذیرید که اشتباه کرده اید. این تسلیم شدن نیست، یعنی بزرگ شدن.
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1391/07/19 00:05:39
سه چیز را با احتیاط برداریم: قدم ، قلم، قسم
سه چیزرا پاک نگه داریم: جسم ،لباس،خیال.
سه چیز را به کار بگیریم: عقل، همت، صبر
ازسه چیزخود را دور نگهداریم: افسوس، فریاد، نفرین
سه چیزرا آلوده نکنیم: قلب، زبان، چشم
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن : خدا ، مرگ و دوست...
|
 |
ساحل جمعه, 1392/03/10 16:18:06
فقط در یک صورت حق دارم دیگری را از بالا نگاه کنم ... آن هم برای گرفتن دست اوست ...
|
 |
ashkyar جمعه, 1392/03/31 03:00:28
تست روانشناسی جدید جالبه !
http://tinyurl.com/love-test-92
|
 |
فرحناز دوشنبه, 1393/07/21 19:04:54
برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|