 |
بابای نگار پنج شنبه, 1387/11/17 00:28:48
مهندسی ذهن راهی برای کشف انرژی های پنهان درون و اتصال با منابع انرژی کیهانی است. بامدیریت علمی و ذهنی و نگاه عارفانه موقعیت ومعنویت را تجربه کنیم. سفری به بهشت-تحول در نگاه-تحول در زندگی.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
ghader پنج شنبه, 1390/04/16 18:46:38
قسمت آخر 8 خیلی زیبا وکاربردی نوشتید.و در زمینه مسئولیت "من" مضمون وجای بحث بسیار بزرگی در فرهنگ خانواده های سنتی واجتماعی وفرهنگی ما نیز دارد. سپاس
|
 |
بابای نگار یکشنبه, 1390/04/26 20:02:57
سلام بر مهسا،انور،فریاد،قادر و دیگر همسفران عزیز:
9
ادامه بحث: بنابر این من اعتراف می کنم و مسئولیتش را می پذیرم و بلافاصله خودم را تحسین می کنم که قدرت دارم این خطا را بپذیرم. البته یادمان باشد آن کلید قبلی را در زبان و مغزمان خاموش کرده باشیم. پس اول طبیعی دانستن این مسئله که من خطا کار هستم دوم مسئولیت این کار با خودم هست. من قبول کرده ام، اعتراف می کنم و خودم را بخاطر این شجاعت تحسین می کنم و تازه سپاس گذاری می کنم از کسانی که این را یادم انداختند. در مرحله بالاتر از کسانی که به ما ضد حال زده اند هم سپاس گذاری می کنیم چرا که آنها ما را به یک آگاهی برتری می رسانند. آنها معلمان بسیار بسیار مهربانی هستند در ظاهری خشن.نگو من نمی توانم خداوند این ساختار را در ذهن همه ما قرار داده اما وقتی این اتفاق افتاد آن وقت ناراحتیهایت را روی کاغذ بنویس، قهرمان بازی در نیاور فکر نکن تو که حالا این همه عظمت داری نباید کودک باشی، تو در عین حال یک کودک چهار ساله هستی، ناراحتی، نگرانی، غصه می خوری، خشمها و نفرتهایی در تو ایجاد شده همه اینها را روی کاغذ بنویس. اگر این احساسات را ابراز کردم و به دیگری نسبت ندادم آن وقت خیلی قشنگ می شود.می شوم یک قدرتمندی که احساسش را مدیریت می کند.اما اگر به دیگری نسبت بدهم می شوم برده و اسیر ذهن دیگران. اما چرا ما این کار را نمی کنیم؟ چرا اینقدر این مسئله سخت است؟ یک قاعده عجیبی در ذهن انسانها از کودکی نقش بسته و بعد ها معلمین و جامعه آنرا پر و بال می دهند این است:بچه که بودی یک اشتباهی کردی خوب ناراحت شدی ولی مامان یا بابا به تو گفت دختر بدی هستی من دیگر تو را دوست ندارم فقط بچه های بد این کار را می کنند اگر دفعه بعد این کار را بکنی من از این خانه می روم و تو را تنها می گذارم. توجه کنید او بلد نبود که به من بگوید دخترم از این کاری که کردی هم تو ناراحت شدی هم من ولی تو حتما راهی برای جبرانش پیدا می کنی. حالا این بچه بارها اشتباه کرده و این حرفها را هم شنیده حالا چکار می کند؟ در ذهنش این قاعده ثبت شده که هر وقت اشتباهی کردی، شکستی خوردی بگو من شکست خورده ام و آدم بدی هستم و اصلا مو فق نخواهم شد من دختر بدی هستم من دوست داشتنی نیستم. این قاعده بسیار خطر ناک است. وقتی بچه ها خطا می کنند اجازه بدهیم بچه احساس منفیش را بیان بکند بر چسب به شخصیتش نزنیم چون از این به بعد هر وقت اشتباه بکند به یاد آن بر چسب بد می افتدو درونش متلاطم می شود و نمی تواند از پس کار خودش برآید. حال قاعده را عوض می کنیم می گوئیم من اشتباه کردم من شکست خوردم و بسیار ناراحت شدم(توجه کنید از فعل گذشته استفاده شود) اما آدم خیلی خوبی هستم. بخاطر حضور آن قاعده قدیمی گفتن این حرف خیلی سخت است.اگر شخصیت خودت یا بچه ات را زیر سوال ببری کی می خواهی جبران کنی. بچه در درسی افت می کند به او می گوئیم کودن بی شعور وقتی مرتب به او این برچسب را می زنیم کی می خواهد جبران کند. از یک انسان کودن چه انتظاری می توان داشت؟شخصیت طرف را له می کنیم بعد می گوئیم چرا حرکت نمی کنی؟ به خودت به همسرت به بچه هر روز داری پالسهای منفی می فرستی آنوقت می گوئی من همه کار کردم نمی دانم چرا اینطوری شد؟پس این قاعده را عوض کن بگو من ناراحت شدم من اشتباه کردم من حق دارم برای این شکستم امروز دو ساعت گریه کنم اما انسان بسیار بسیار خوبی هستم انسان موفقی هستم پس حتما جبران می کنم این قاعده را درست کنیم تا معجزه اتفاق بیفتد.
لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون بجوش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه عیب پوش کلاس دکتر فیروزی-فرآیند جبران
|
 |
بابای نگار چهارشنبه, 1390/05/05 18:43:54
10
در مقابل بعضی ها خیال می کنند اگر به یک بچه صفتهای خیلی بزرگ بدهند و خیلی به آن افتخار بکنند این بچه راههای موفقیت را می رود توجه نمی کنند که آن من واقعی بچه مهم است. پدر و مادر باید بپذیرند که این بچه باید اشتباه کند باید شکست بخورد مسیر موفقیت همیشه از رنج و بلا می گذرد موفقیت پایدار بچه های ما از شکستها و اشتباهاتشان می گذرد و بچه ما یک انسان بسیار بسیار معمولی است.بسیاری از این بچه های تیز هوش ما از آن جهت که خودشان را بسیار کامل فرض می کنند و نفر اول می خواهند باشند آنقدر اضطراب پیدا می کنند که از بچه های متوسط پائینتر می شوند برای اینکه خودشان را طبیعی فرض نمی کنند. وقتی پدر و مادر بیهوده به بچه های خود نقشهای مثبت تقلبی می دهند این بچه پر از ادعاهای تو خالی می شود. ادیسون کارمند مخابرات بوده و پیامها را می فرستاده به همین دلیل به ذهنش خطور می کند که از این الکتریسیته نور تولید کند. او در این راه بسیار سرمایه گذاری کرد بسیار آزمایش کرد و در این راه مرتب شکست می خورد. دوستانش به او می گفتند دست بردار چقدر شکست؟ ادیسون گفت: شما اشتباه می کنید من اصلا شکست نخورده ام من 999 راه را که به نور ختم نمی شد را کشف کردم من اشتباه کرده ام ولی من آدم بسیار موفقی هستم. موفقیت یک اتفاق نیست بلکه یک حس است.وقتی به نتیجه نمی رسی می گویی من موفق شدم که این را یاد بگیرم چون باز موفق هستم. وقتی که طلاق می گیری می گویی من موفق شدم جدا بشوم.توانستی عشقت را بازسازی کنی. یعنی همیشه تو موفق هستی چرا که خطاهای تو کشف راه های جدید موفقیت تو هستند پس آن شکست بی معناست اصلا وجود ندارد تو اصلا مشگل نداری فقط یک مسئله ای است که باید حل بشود . بنابر این در هر مسئله و ماجرا و بحرانی سوال طلایی این است حالا بهترین کارهایی که می توانم بکنم چیست؟
|
 |
بابای نگار یکشنبه, 1390/05/16 22:06:38
11 این سوال معجزه است ممکن است جوابش هفته ها بگذرد و به سراغت نیاید اما تو دائما این سوال را تکرار کن آنقدر تکرار کن تا این سوال در لایه های ذهن ناهشیارت برود و جوابها را برای تو از آنجایی که اصلا فکرش را نمی کنی بیاورد. این راز عظمت ذهن و مغز ماست و این جهانی که در خدمت خواستگاه و سوالات ما قرار دارد. پس توجه کن که سوال درست کردن بسیار بسیار اهمیت دارد که زندگی ما چگونه باشد؟ سوالاتی را که آدمها می کنند نگاه کن سوالاتشان با زندگیشان می خواند؟ پیش بینی هایشان با زندگیشان می خواند؟ قضاوتهایشان با زندگیشان می خواند؟ خداوند مهربان همان کاری را کرده که او خواسته اینکه می گویند خود کرده را تدبیر نیست این را بپذیریم که از ماست که بر ماست. مرحله بعد وقتی که از این تجربه زیبا صحبت می کنیم آنوقت تکنیکهای ظریفتری را هم باید بکار ببریم یکبار قبلا ناراحتیهایمان را نوشته ایم حالا کل ماجرا را با جزئیاتش روی کاغذ می نویسیم نه داخل ذهن آدم بر ذهنش کنترل ندارد آن را روی کاغذ بیاور تا بتوانی مدیریتش کنی. می گویی من جرات ندارم بنویسم همین را روی کاغذ بنویس من میترسم بنویسم می ترسم افشاء بشوم می ترسم ضعفهایم لو برود بنویس من طاقت ندارم این مسولیت سنگین را بپذیرم.اینها را که نوشتی شناسایی و آگاهی است بگرد ببین ضعفهای تو کجاست نه ضعفهای مردم اینجا این کار را کردم در اینجا این حرف را زدم این فکر را کردم این قاعده را داشتم بجای دعوا با دیگران خطا های خودت را کشف کن وقتی که اینها را نوشتی یک کاغذ دیگر بردار مهارتهایت را بنویس من در این ماجرا چه کارهای قشنگی کردم؟ این کار خیلی خوب بوده این کار جالب بوده مهارت من این بوده پیش بینی من این بوده همه مهارتها و زیبایی های کار خودت را یادداشت کن ضعفهایت را هم کنارش یادداشت کن چون قبلا تو با خودت آشتی کردی هم ضعفهایت را قبول داری هم توانائیهایت را. وقتی که این دو را نوشتی یادت نرود مرتب باید خودت را به خاطر هر دو تحسین کنی هم بخاطر کشف خطا و هم بخاطر توانمندی مهارتت. باید خودت را تحسین کنی صبر نکن همسرت یا دیگران تو را تحسین کنند آنها نمی کنند آنها خودشان هزار گرفتاری دارند تازه وقتی خودت می دانی چرا منت مردم را می کشی پس خودت را تحسین کن چون پدر و مادر به تو گفتند که خجالت بکش از خودت تعریف نکن خود پسند می شوی ولی نه تو از خداوند سپاس گذاری کن که این مثبتها را در تو گذاشته این شکر گذاری است این خود پسندی نیست. حالا سوال طلایی دیگر من از این ماجرا چه می خواهم؟ پس خواسته هایت را مشخص کن خواسته واقعی تو چیست؟ خواسته خودت را اشتباه ننویس چون مغز تو به اشتباه می افتد خواسته های دقیقت را مشخص کن پس باید نیاز شناسی بکنی و اینکه نیاز تو باید چطور با هم هماهنگ باشد چون ممکن است یک نیاز و خواسته تو نیاز دیگری را باطل کند مثلا تو پول بیشتری می خواهی یادت نیست که به سلامتیت هم فکر کنی پولدار می شوی ولی بیمار و افسرده هستی. توجه نمی کنی که وقتی تحصیلات زیاد می خواهی ذهنت آشفته خواهد شد ذهن آرام را نخواسته بودی وقتی مقامی بدست می آوری ارتباطات انسانیت ضعیف خواهد شدآنرا هم کنارش بخواه یادت می رود که آنرا احتیاج داری وقتی ماشین خریدی حسادتهای همسایگان را بپذیر توقعات اضافی فامیل را بپذیر اینها وجود پیدا می کنند. پس باید در این زمینه متخصص باشی همه جانبه فکر بکنی و بتوانی امورات خودت را بگذرانی.
|
 |
بابای نگار پنج شنبه, 1390/05/20 12:04:20
فریاد نازنین از لطف شما سپاسگذارم. دلم می خواد دوستانی که این بحث را دنبال می کنند نظرات خودشان را بیان کنند ببینم اصلا ادامه آن بدرد می خوره یا نه. آخه یکی رفت پیش ملا گفت ملا خبر داری خونه همسایه عروسیه ملا گفت به من چه؟ گفت آخه تو هم دعوت داری ملا گفت به تو چه!حالا نکنه حکایت ما هم شده حکایت ملا؟
|
 |
ghader پنج شنبه, 1390/05/20 14:22:48
بابای نگار سلام هرچیزی که ارزش نوشتن داشته باشد ارزش خواندن نیز دارد ، بنابراین اگر به تاثیر مثبت کلام خود در زندگی حتی یک نفر اعتقاد دارید ، پس نگران موثر بودن آن نباشید، خداوند توفیقتان دهد . سپاس
همه روزه روزه بودن ،همه شب نماز کردن همه ساله حج نمودن ، سفر جاز کردن شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن به مساجد ومعابد ،همه اعتکاف جستن زمناهی وملاهی ،همه احتراز کردن به مدینه وبه کعبه،سر و پا برهنه رفتن دولب از برای لبیک،به وظیفه باز کردن به " خدا "که هیچ یک را ، ثمر آنقدر نباشد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن شیخ بهایی
|
 |
بابای نگار پنج شنبه, 1390/05/20 17:23:02
یا علی قادر جان ادامه بحث:
12
حال این سوال مطرح می شود: در هنگام بحران چه کار باید کرد؟ مثلا هنگامی که ماشینت را پارک کرده ای وقتی بر می گردی می بینی یک طرف ماشینت را زده اند و رفته اند و تو هیچ کاری نمی توانی بکنی بهترین کاری که الان می توانی بکنی خندیدن است. وقتی خواسته هایمان را نوشتیم باید برگه دیگری آماده باشد که در آن برگه راه حلهای رسیدن به آن را بنویسیم و احتمالات بسیاری را پیش بینی کنیم. یکی از بیماریهای بسیاری از آدمها این است که یک راه حل بیشتر نمی شناسند. آدم خردمندی مثل شما راه حلهای بسیار زیادی را بررسی می کند با چهار تا آدم خردمند مشورت می کند با تجربه های دیگران مسئله را می سنجد تا بهترین راه حل را پیدا کند.آن همه انرژی که در مسیر منفی آدم ها می گذارند شما در مسیر مثبت می گذارید معلوم است که موفق هستید نه اینکه بعدا موفق میشوید همین الان موفق هستید اشتباه است که بگوئید من موفق می شوم این یک تحلیل است نخواهید شد مگر اینکه بگوئید الان من موفق هستم.این راز موفقیت شماست اگر راه حلهای احتمالی به یک درجه قطعی رسیده و انتخابش کرده اید فورا شروع به برنامه ریزی کنید. برنامه ریزی برای اینکه به آن هدفتان برسید پس از این به بعد می شود کار و تلاش نه اینکه بنشینی و غرغر کنی و فحش بدهی بعد بگویی خدا چرا اینها را نمی شنود صدای تو را می شنود چون تو بدبختی را طلب می کنی برای تو فراهم کرده است ولی الان تو در پروژه دیگری هستی می گویی من برای اینکه به این خواسته ها و اهدافم برسم این مسیر را تا اینجا آمده ام الان باید برنامه ریزی دقیقی داشته باشم. آنقدر باید اینها تکرار بشوند که وقتی چشمانت را بستی در ذهنت یکی آنرا بخواند. تکرار برای اینست که ضدش داخل ذهن تو وجود دارد آن صدا باید خاموش بشود آن صدای منفی در ته ذهن با تکرار این مثبتها خاموش می شود. زمانی است که دیگر باید کاملا رها کنی و بگذاری که این نیروهای پنهان این جهان خودشان کارشان را انجام بدهند.اگر پروژه را خوب برنامه ریزی کردی ذهن را خوب طراحی کردی و منفی ها را بیرون ریختی دیگر دست از تلاش بردار برو بازیت را بکن و منتظر باش ممکن است یک جایی برسد که اصلا تو خبر نداری این مهمترین اصل مهندسی ذهن است. حالا وقتی الان برمی گردی به خاطرات منفی و شکستهایت لذت بخش ترین لحظات تو می شود حال این سوال را از خودت بکن این ماجرا چه درسهایی به من داد؟ آن درسها را یادداشت کن و مرتب آنرا تکرار کن بعد از مدتی وقتی به یاد آن خاطره منفی گذشته می افتی چه چیزی به سطح ذهن تو می آید؟ همان درسها. بنابر این خوشحالی چقدر راحت می توان به همه گفت که من این ضعفها را داشته ام چون برای من بسیار زیبا هستند تمام این مراحل را برای تک تک ضعفهایت انجام بده اگر چیزی را هم فراموش کرده باشی الان یک نرم افزاری در ذهنم درست شده که دارد آنرا جستجو می کند و آن خطاها و شکستهایی که یادت رفته و رویش کار نکرده ای را پیدا می کند و می آورد و رویش این پروژه را اعمال می کند.این همان چیزی است که از خداوند در دعاهایمان خواهیم خواست.مسئله دیگر این است که دعا درمانی باید شروع بشود از این به بعد توکل و واگذاری به خداوند و دعا است. در مهندسی ذهن گفته اند تا اینجا تو باید برنامه ریزی کنی از اینجا به بعد باید دست به دعا برداری و توکل کنی. اینجا دیگر باید تواضعت را نشان بدهی من همه چیز را بلد نیستم هزاران راه وجود دارند که من شناسایی نکرده ام و صدها عیب دیگر هم دارم که هنوز نتوانسته ام متوجه بشوم. این تواضع و فروتنی ما را قدرتمند می کند.اگر در وسط راه یکی از اشتباهات من آشکار بشود سیستم من به هم نمی خورد پیش بینی کن که صدها اشتباه من پنهان شده باشد.و این است که تو به خداوند احتیاج داری و باید یاد بگیری که احساساتت و خطاهایت بسیار مقدس هستند به شرط اینکه خودت این مسیر را یاد بگیری و طی کنی.این تکنیک برای فعال کردن فرآیند جبران در مغز بی نظیر است.نیایش دقیقا همین است. نیایش یعنی خواستن یعنی ناله کردن یعنی پذیرش آرامش. سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرونست طلب از گم شدگان لب دریا میکرد بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد فیض روح القدس ار بازمدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
|
 |
فرحناز یکشنبه, 1393/09/02 14:21:13
ارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار به منظور و مقصودِ من نزدیک است و بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالی فاصله دارد: کسانی می توانند خوشحال باشند که از تجاربِ زندگی آموخته اند که ناخوشی ها را بدونِ مغلوب شدن توسطِ آنها،به دوش بکشند.» بر اساسِ این تعریف،خوشحال بودن یعنی توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت. خوشحالی یعنی اطمینانی درونی به این معنا که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد.خوشحالی یعنی میل به زندگی علی رقم علمِ به فانی بودنِ همه چیز،خوشحالی یعنی در سختی ها لبخند زدن،خوشحالی یعنی آگاهی از توانمندی بزرگ ما برای به دوش کشیدنِ مشکلات.خوشحالی یعنی بعد از هر زمین خوردن همچنان بتوانیم بلند شویم،بعد از هر گریه همچنان بتوانیم بخندیم و لبخند بر لبِ دیگر همنوعان بیاوریم.خوشحالی یعنی حضورِ کاملِ ما در هستی.خوشحالی یعنی همچون رودجاری بودن و در حرکت بودن،عبور کردن و به عظمتی بی پایان چشم دوختن خوشحالی یعنی توانایی ما به گفتنِ یک آریِ بزرگ به زندگی
خوشحالی یعنی ادامه دادن...
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1393/09/02 15:17:27
درود بر شما فرحناز عزیز
عالی بود
|
 |
ترانه دوشنبه, 1398/05/07 13:24:39
با سلام، سعی می کنم شاد زندگی کنم و دید مثبتی به مسائل داشته باشم. به تازگی در موسسه زیر هم مشغول به کار شدم: https://tarjomat.com شاد زندگی کنید. با آرزوی محبت و شادی فراوان.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|