کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
 


کیانا وحدتی
یک اتفاق بود روزی که آمدی و رهگذرانه درگاه را از غربت رهاندی روزی که آمدی و پنجره را در...

جزئیات بیشتر...




فقط با یک خط!
این نقاشی فقط با یک نقش قلم کشیده شده و فقط یک خط واحد می باشد ...

جزئیات بیشتر...


عشقی نه از آن گونه
« 34006 بازدید »

ashkyar ashkyar     شنبه, ‏1388/07/25 ‏19:17:25

بحثی که اینجا توی این اتاق می خوایم با هم در موردش صحبت کنیم "عشق" است  همان حس آشنا که سابقه وجود و چگونگی آن در عالم هستی همچون رازی است که خود چه بسیار رازهایی از ماانسانهارا پرده برداشته است...
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »


ashkyar ashkyar     یکشنبه, ‏1401/11/02 ‏02:55:52

سلام فریبای عزیز درود بر شما
خوشحالم شدم از پیامی که گذاشتید

خیلی هم کم پیدا نیستم اگه منظورتون سایت کیاناست
فکر کنم تنها کسی باشم که  هرزگاهی اینجا سر زدم
همین یکی دو هفته پیش در اتاق زیر سایه توت پیام گذاشتم

اما خب سعادتی نبوده که حضوری خدمتتون در کتابخونه برسم
بهامید دیدار شما و استاد
بدرود
ashkyar ashkyar     چهارشنبه, ‏1401/12/10 ‏23:40:40

از انسان ها و رابطه های عاطفی شان تنها آنچه ماندگار می ماند حرمتیست که  در قلب خویش نسبت به دیگری قائل می شوند

تصاویر محو می شوند و خاطره ها کم رنگ و غمو شادی ها جایشان را با جنس دیگری از غم ها و شادی ها می دهند

برای عاشق آنچه با ارزش است عاشقانه های خویش است و به همین دلیل است که با رفتن دیگری عاشقی ها و احساسات او از بین نمی رود
ashkyar ashkyar     شنبه, ‏1401/12/13 ‏00:18:21

قرن من


در آن زمان که کفتاران این بیشه ی شیر زار
به دریدن بچه آهوی دشت مست شدند؛
خون پیمانه ی شرابی بود به نیششان
و سکوت بره ها در هوای مسمومشان.

اشک آهو به دل دشت نشست
آسمان خشک شد؛
و زمین در گوش آسمان گفت:
اگرچه ماهی ها
زنده اند
دریا را اما
صیادها سر بریده اند.

قرن من؛ دختر بی قراری ست که
معصومیتش را
به تاراج برده اند.
م.اشکیار
ashkyar ashkyar     پنج شنبه, ‏1401/12/18 ‏01:00:05

شکسپیر تو یکی از نوشته هاش گفته:
زندگی برای اینکه یکبار دوستت داشته باشم خیلی کوتاهه، قول میدم تو زندگی بعدی هم دنبالت بگردم♥️
ashkyar ashkyar     شنبه, ‏1401/12/20 ‏03:10:16

شاعرانه

شاعر چیزهایی را می شناسد که فقط در ارتباطی شاعرانه با واقعیت عیان می شوند. به عقیده هوشمندان دنیا، شعرا احمق هستند.
شاعر هیچگاه به ثروت و قدرت دست نمی یابد اما در فقر،‌ نوعی از غنای زندگی را می چشد که هیچکس دیگر با آن آشنا نیست.
عشق برای یک شاعر امکانپذیر است. خدا برای یک شاعر، ‌ممکن می شود. فقط کسانیکه به اندازه کافی معصوم باشند و از
چیزهای کوچک زندگی لذت ببرند، می توانند خدا را بشناسند، زیرا خدا در همه امور کوچک زندگی هم حضور دارد. خدا در تمام لحظات زندگی ...
هنگام غذا خوردن و وقتی راه می روید، ‌حضور دارد. خدا در عشقی که به دیگری می ورزید و در دوستی تان حاضر است.
پس بیشتر و بیشتر شاعرانه شوید. شاعرانه بودن، شهامت می طلبد. باید شهامت آنرا داشت که احمق نامیده شد.
فقط آن زمان می توانید شاعرانه شوید. منظور از شاعرانه شدن، سرودن شعر نیست. سرودن شعر قسمت ناچیزی از شاعرانه بودن است.
شاید کسی شاعر باشد، اما هرگز حتی یک شعر هم نسراید و شاید کسی هزاران شعر بسراید و هنوز شاعر نباشد.
شاعر بودن، ‌نوعی شیوه ی زندگی است؛‌ حرمت گذاشتن به زندگی است؛‌ ارتباطی قلبی با زندگی.

اوشو
ashkyar ashkyar     سه شنبه, ‏1402/01/01 ‏03:25:52

نوروز فرخنده باد
ashkyar ashkyar     سه شنبه, ‏1402/01/01 ‏03:28:53

حق با بهار بود، بر این پهنه‌ی خاک چیزی هست که به رغمِ ما، ادامه می‌دهد.
خوب است که جلوه های بودن را به غم و شادیِ ما نبسته‌اند.

آیینه‌های دردار/
هوشنگ گلشیری
ashkyar ashkyar     سه شنبه, ‏1402/01/29 ‏03:03:18

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
ashkyar ashkyar     یکشنبه, ‏1402/02/03 ‏03:05:23

پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را

تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است

بسکه گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را



خویش خویش من مرا و هر چه من ها بود سوخت

کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را



معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس

خویش بینی را گزیدم تا گذیدم خویش را



می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم

تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را



سردی کاشانه را با آه گرمی داده ام

راه را بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را



برده داران زمانها چوب حراجم زدند

دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را



بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند

من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را



اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم

ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را



شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده ام

قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را

معینی کرمانشاهی
ashkyar ashkyar     سه شنبه, ‏1402/02/12 ‏01:41:41

تو مملکت ما چند دهه ست که روز معلم رو منسوب کردن به یه ادمی که اصلا هیچیش ربطی به معلم و رسالت معلمی نداره!
حالا به هرحال...

به این بهانه در این روز از معلم های باشرف و فداکار قدر دانی می کنیم به ویژه استاد وحدتی و خانم وحدتی و دیگر معلم های عزیز در هر عرصه ای که هنرجو ها و دانش اموزان خودشون رو تعلیم میدند
درود بر همه ی شما
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »

املاک A4A: طراحی سئو