کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
 


کیانا وحدتی
... نمی دانم اکنون که حادثه معنای تقدیر به خود گرفته دیگر به اتهام زمان ایمان آورده...

جزئیات بیشتر...




داستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه
زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به...

جزئیات بیشتر...


خود شناسی
« 9915 بازدید »

ghader ghader     شنبه, ‏1390/12/13 ‏12:01:15

خود شناسی علمی است که بدون آن امکان شناخت دنیای اطرافمان نیز میسر نخواهد بودچرا که ما به مانند کسی که بخواهد بدون آموختن الفبا همه چیز را بخواند وبفهمد خواهیم شد..!!!، پس همگی کمک کنیم تاابتدا به درک بهتر وبالاتری از خود دست یابیم تا بقیه مفاهیم زندگی و مرگ و... نیز برایمان ملموس تر و خوانا تر گردد.
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »


ghaderr ghader     سه شنبه, ‏1392/06/26 ‏18:59:39

ممنون وبا تشکر از دوستان عزیز فرحناز وفریبا خانم گل .
اینم هدیه اول من به دوستان :
چرا خود مهمترین مسئله ماست؟ زیرا اگر "من" نباشم ؛ آنگاه چه تفاوت میکند که تمام دنیا چگونه باشد.... دنیا بدون "من" معنی ندارد.... خوب وبد تنها وقتی معنی دارد که من وجود داشته باشم و از این خوبی یا بدی آگاه باشم و ریشه تمام مشکلات ما در خود همین "من" نهفته است ... متن زیر اشاره ای به قسمتی از اهمیت همین مسئله است .

خود آزاری وپیامدهای آن
خود آزاری ما تأثیری برجا می گذارد.
هر بار که از خود انتقاد می کنیم، خود را نادیده می گیریم و برای اشتباهات و تقصیرهایمان به خود پرخاش می کنیم، در واقع خودمان را کتک می زنیم.
ما همان عروسک کوچولو هستیم. شاید بزرگسال باشیم، اما در زیر ظاهر خود، همان کودک معصومی هستیم که می خواست خوب باشد، دیگران را راضی کند، دوست داشتنی بوده، اهمیت داشته، مؤثر بوده و زندگی بسیار خوبی داشته باشد.
در دو - سه سالگی تصمیم نگرفتیم که وقتی بزرگ شدیم می خواهیم بی چاره و خشمگین باشیم.
انتخاب نکردیم که یک معتاد بی اراده شویم و خود را به نابودی بکشانیم.
تصمیم نگرفتیم که مجرم شویم و به دیگران ظلم کنیم.
آگاهانه نخواستیم که قربانی آزارهای پیاپی خودمان و دیگران شویم.
این رویدادها پیامد آزار - چه از سوی خودمان و چه از سوی دیگران - و خجالت زهرآلود ماست.
ما این شرایط را به زندگی خود راه دادیم، زیرا تصور می کردیم که سزایمان است.
این رویدادها در نتیجه ی جدایی از ذات حقیقی ما رخ دادند.
هر رویداد آزاردهنده ای این امکان را دارد که عامل شتاب دهنده ای شود تا جدایی خودِفروتر و خودِ برتر را التیام بخشد.
اما اگر کاری درجهت اصلاح شرایط ناراحت کننده ی مان انجام ندهیم، اگر با محبت، توجه و مراقبتی که به شدت نیاز داریم با خود رفتار نکنیم، متأسفانه باز هم همچنان بدترین دشمن خودمان خواهیم بود. !!!
shahram49iz@yahoo.com shahram49iz@yahoo.com     چهارشنبه, ‏1392/06/27 ‏11:19:49

قادر عزیز سلام
پیرو دست نوشتهای قبلی شما وتلاقی انها با دیدگاه من از این منظر که شما قائل به نبود ((من)) بودید ومن برعکس وجودی را بعنوان من((من))باور داشتم  در این اخرین نوشته شما دچار سردر گمی در روال فکری شما شدم واز انجا که شما گاها نقطه بحث من وروح کوچلو بودید روشن شدن این اظهار نظر اخری برایم بسیار جالب است  لذا خواهشمندم لطف فرمائید ومراد خود را کمی باز تر اعلام فرمائید
                                                            اراتمند شما شهرام
ghaderr ghader     جمعه, ‏1392/06/29 ‏00:28:43

شهرام عزیز سلام
سوالتان بسیار کلی است؛ بنابراین جواب من هم کلی خواهد بود، اگر جواب دقیق میخواهید، سوال دقیق بفرمایید که دقیقا کجایش بریتان نامفهوم است . واما جواب:
من ، نمیتوانم چیزی را که ندارم ببخشم، «از کوزه همان برون تراود که در اوست»من وقتی با"خود" مهربان نباشم؛ چگونه میتوانم با دیگران مهربان باشم، یا وقتی سرشار از شادی نباشم ، چگونه میتوانم دیگران را شاد کنم....بنابراین اگر با خود مهربان نباشم ولی به دیگران محبت میکنم، این میشود نقاب و ظاهر ونقش و بازی... و من نمیتوانم تا ابد، ادا در بیاورم که سرشار از محبتم وبالاخره روزی تمام این نفرتها و خشمهای سرکوب شده من از پشت نقاب ها بیرون خواهد زد....بنابراین بهتر است در ابتدا مهربان بودن با خود را بیاموزم وبعد مهربان با دیگران باشم یا هز صفت دیگری که خواهان آن هستم....
ghaderr ghader     شنبه, ‏1392/07/06 ‏18:14:44

انسان به خودی خود نمی افتد
بلکه از همان سمتی می افتد که به آن تکیه کرده است....
shahram49iz@yahoo.com shahram49iz@yahoo.com     یکشنبه, ‏1392/07/07 ‏10:03:36

قادر جان سلام
مشکل بنده   دقیقا  مفهوم ((من)) در بیان تفکری شماست  که بصورت خاص ودقیق ومجرد به ان اشاره کردم.
ghaderr ghader     یکشنبه, ‏1392/07/07 ‏17:37:06

سلام شهرام عزیز
سوال من هم دقیقا همین است که در مورد مفهموم "من" زیاد صحبت کردم، دقیقا کدام بحث آن نا مفهموم است ؟

فکر میکنم اینگونه پیش برویم به جواب بهتری دست یابیم :

...البته ما آنقدر این من را تکرار کرده ایم ؛ که فکر میکنیم آن را میشناسیم! به قول ناپلئون اگر میخواهید دروغی را باور کنید، کافیست آن را تکرار کنید ومدام بگویید...
واقعا منِ من کیست؟ این منی که از وقتی از کودکی ، از زمانی که خود را شناختیم، در مورد خود بکار برده ایم؛ این "من" دقیقا به کدام قسمت از وجود ما اشاره دارد؟
افکار ماست؟   یا جسم ماست، یا خاطرات ما و یا ..... ما .  "من" وجودی خویش را دقیقا کدام قسمت از وجود خود میشناسیم یا شناخته ایم؟
لطفا این سوال را پاسخ گویید تا ادامه بحث را پی بگیریم....
ghaderr ghader     یکشنبه, ‏1392/07/07 ‏17:41:28

در ضمن شهرام جان من به نبود "من" قائل نیستم وباور ندارم. اتفاقا بر وجود آن تاکید دارم، اما می گویم که تمام درکی که ما از "خود" یا "من" داریم ، دارای اشکال و نامناسب است وهمین شناختهای اشتباه از "من " است که باعث ایجاد ترسها، دردها و مشکلات عدیده بشر شده است.....
shahram49iz@yahoo.com shahram49iz@yahoo.com     چهارشنبه, ‏1392/07/10 ‏09:35:48

قادر جان سلام
خوشحالم که به زبان مشترک رسیدیم یا شاید مفهومی قابل درک برای دونفرمان بوجود امد.
دوست من  اینکه ((من)) ملغبه ای از اصول غیر قابل عدول و آلودگی های جذب شده در کل زندگی است شکی نیست  البته         بنظر من شهرام یک اصل است .                باز هم این جنس ترکیبی بی شک باید مرتبا پیرایش شده تا از الودگی ها جذب شده ناخواسته  پاک گردد تا هر چه نزدیک تر به ((من))مجرد مطلوب برسد      اما من اینجا نکته ای میبینم  وان اینک ان الودگی های فوق الذکر اصلا اتفاقی وعامل منفی مطلق نیست بل انکه معلمی زشت روست که علا رغم زشتی پندارش و کثیفی مکتبش  اموزهای بس شگرف در انبان دارد بنظر من گذر راه رهایی نیست  بلکه فهمیدن   اموختن  وگذشتن راهکار مناسب است  .
       
                                                                                                                             پیروز باشید سپهر
ashkyar ashkyar     پنج شنبه, ‏1395/05/14 ‏15:03:29

درسی از راهب هندی : نمک و آب 😖

روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
farahnaz فرحناز     یکشنبه, ‏1395/07/25 ‏21:49:41

اگر کارها خوب پیش نمی رود فقط ۲ توضیح ممکن است:

یا طاقتت به معرض امتحان گذاشته شده یا در راهت باید تغییر ایجاد کنی.

👤 پائولو کوئیلو
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »

املاک A4A: طراحی سئو