 |
ashkyar سه شنبه, 1391/03/02 03:52:18
داشتم این نوشته رو در یکی از اتاقها می نوشتم؛وقتی احساس کردم که نوشتم به آخر رسیده با خودم گفتم که اتاقی رو باز کنم که سرآغاز دیگری باشد و مقدمه ی این اناق رو هم با این نوشته اغاز کنم.
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
gole yakh شنبه, 1394/09/14 14:33:11
سلام
فرحناز خانم از راهنماییتون ممنونم
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1394/09/17 01:46:19
درود به همه دوستانم
ممنون فرحناز عزیز
گلی جان عذر منو ببخش اونقدر متمرکز سایت کیانا و کلا خودم نبودم که بیام باهم در مورد موضوع مورد نظر گفتگو کنیم
اما بهت قول میدم که به موقعش اونجور که بایدحرف بزنیم.
|
 |
ashkyar سه شنبه, 1394/09/24 01:44:43
غم و غصه مردم چیست؟ بدبختی آنها چیست؟ بدبختی آنها این است : آنها مجبورند نفس را خلق کنند،آنها آن را به وجود آوردهاند _ زیرا خودشان را نمی شناسند، و فرد نمی تواند بدون یک خود زندگی کند، آنها نمی دانند که چه کسی هستند و فرد بدون شناختن خود نمی تواند زندگی کند ،نمی تواند وجود داشته باشد. پس چه کار می کنند؟ آنها خودی غلط را خلق میکنند. جستجوی واقعیت دشوار به نظر میرسد، خلق یک خود مصنوعی و پلاستیکی به نظر بسیار ساده می رسد، ما نفس را به عنوان جایگزین به وجود آورده ایم. آن مرکز کاذب است که به ما این حس را می دهد که می دانیم چه کسی هستیم. اما این خود کاذب پیوسته در خطر است، آن کاذب است -پیوسته باید حمایت شود. همیشه به یاد داشته باش، اگر مدام مجبور باشی که از چیزی حمایت و پشتیبانی کنی، پس آن کاذب است. واقعی در آهنگ خود باقی می ماند :کاذب باید حمایت شود. اگر تو ناچاری که مدام خود را به یاد آوری که اگر از آن حمایت نکنی آن خواهد رفت، فقط این معنا را می دهد که کاذب است. واقعی نمی تواند برود؛ راهی برای رفتن آن وجود ندارد، واقعی باقی می ماند، فکر کن :تو برای میلیونها زندگی به درون خودت نگاه نکرده ای -آن هنوز آنجاست، نیازی به حمایت تو ندارد، آن پایه و اساس تو است. آن از تو حمایت می کند؟ چگونه می تواند نیازمند حمایت تو باشد؟ اما نفس به حمایت تو نیازمند است. و گرنه ، نفس تو احساس خفگی می کند، اگر تو پرستیژ خاصی در جامعه داری، ناچاری تا آن را رشد دهی. تو ناچاری مدام نفس ات را باد کنی :اگر باد کردن را متوقف کنی. شروع به مردن می کند، آن شبیه پدال دوچرخه است -تو ناچاری مدام پدال بزنی، اگر پدال زدن را متوقف کنی سقوط خواهی کرد، نفس به تلاش مداوم نیاز دارد :آن باید بارها و بارها خلق شود. به همین دلیل است که تو هر روز منتظر افرادی هستی که از تو حمایت کنند. زن تو دیروز گفت :تو مرد زیبایی هستی، حالا گفتن دوباره و دوباره ی آن بی معنی است، زیرا او آن را یکبار گفته است، اما تو امروز نیز منتظری تا او به تو بگوید که یکی از زیباترین مردان دنیا هستی، آن فقط یک دوباره گویی است،حالا دیگر هیچ هدفی در گفتن آن وجود ندارد. او آن را گفته است! اما تو منتظری، و آن دوباره تو را به هیجان می آورد --فردا تو دوباره منتظری، و آن تو را به هیجان خواهد آورد. رکاب زدن. کسی به تو احترام می گذارد :او باید به تو احترام بگذارد، در واقع، او با احترام گذاشتن به تو رشد می کند، فقط اینگونه می توانی نفس خودت را حمایت کنی. و مشکل اینجاست که تو نمی توانی زمانی که می میری این نفس را نگه داری -زیرا زمانی که می میری، چگونه می توانی از چیزی حمایت کنی؟ پس زمانی که مرگ می آید، نفس شروع به ناپدید شدن می کند. دیگر نمی توانی رکاب بزنی -چگونه می توانی دوچرخه سواری کنی وقتی که در حال مردنی؟ از این رو ترس از مرگ - زیرا مرگ نفس تو را نابود خواهد کرد، از این رو ترس از مرگ، همه از مرگ می ترسند. و بیندیش : تو فقط از مرگ نمی ترسی ، تو از زندگی نیز می ترسی، نفس از زندگی نیز می ترسد، زیرا در تجربیات عمیق زندگی نیز نفس می میرد، وقتی که واقعاً در عشق فرو رفته ای....چرا آن را فرو رفتن می نامی؟ تو از نفس فرو می افتی، وقتی در عشق فرو می روی، نفس خرد می شود ،به همین دلیل است که نفس پرست واقعی نمی تواند کسی را دوست بدارد - نمی تواند ، زیرا ناچار است از برج نفس خود پایین بیاید ، ناچار است پایین بیاید، ناچار است دست یک زن یا مرد معمولی را بگیرد. او ناچار است به شیوهای معمولی رفتار کند. بسیاری از مردم مجرد می مانند، نه به خاطر این که مذهبی هستند بلکه فقط به خاطر اینکه آنها نفس پرست هستند. آن احساس خوبی دارد که تو به کسی نیاز نداری ؛ نفس احساس خوبی می دهد، نیازی نداری به کسی تعظیم کنی. در عشق فرد باید تعظیم کند ، فرد باید تسلیم شود، فرد باید به شیوه ی انسانی رفتار کند، فرد باید یک وجود انسانی باشد، عشق برای نفس خطرناک است. و عشق، زندگی است! اگر از عشق می ترسی ، از زندگی می ترسی..
اوشو
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1394/10/24 18:13:46
آیا غم و درد زیبایی دارد؟
ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻏﺮﻕ ﻧﺸﻮ، ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺁﻥ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺯﻳﺒﺎﺋﻴﻬﺎﻱ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﺗﻮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﺋﻴﻬﺎﻱ ﺁﻥ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﻲ ﺑﺒﺮﻱ ﺷﺎﺩﻱ ﻣﺜﻞ ﻣﻮﺝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺳﻄﺢ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺭﻭﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﻭﻩ، ﻋﻤﻴﻖ ﺍﺳﺖ . ﺷﺎﺩﻱ ﺷﻠﻮﻍ ﻭ ﭘﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻏﻢ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺳﻜﻮﺗﻲ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺳﻌﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﻨﻲ ﭘﺲ ﺳﻌﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ، ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺍﻳﻦ ﻧﮕﺮﺵ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﭼﻴﺰ ﺑﺪﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻄﺐ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺷﺎﺩﻱ ﺍﺳﺖ . ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﻞ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﻭ ﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻗﺘﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﻞ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻛﻨﻲ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﻴﺮﻱ. ﺟﺸﻦ ﻓﻘﻂ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺷﺎﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﭘﺲ ﻣﻮﺍﻗﻌﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻨﻲ ﻫﻢ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﻴﺮ . ﺟﺸﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﻱ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﺭﻧﺞ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻫﺎ ﺩﺭﺳﻬﺎ ﻭ ﻧﻜﺎﺕ ﻛﻠﻴﺪﻱ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻭ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺣﻲ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻲ ﻣﺎ ﻣﻔﻴﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﺭﻗﺼﻲ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻱ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺟﺸﻦ ﻣﻲ ﻣﺎ ﻧﺪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻧﺮﮊﻱ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ . ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺻﺪﺍﻱ ﻓﺎﺧﺘﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻃﻠﺒﺪ ﻏﻤﻨﺎﻙ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﺮﺩﻳﺞ ﺁﻛﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﻱ ﺍﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﺪ، ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﻫﺴﺘﻲ، ﺷﺮﻭﻉ ﻛﻦ ﺑﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، ﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﻗﺼﻴﺪﻥ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ ﻋﻨﺼﺮ ﭘﺴﺖ ﺑﻪ ﻋﻨﺼﺮ ﺑﺮﺗﺮ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ﺑﺎﻳﺪ ﮔﻔﺖ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺑﺪﻱ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻻﻳﺘﻨﺎﻫﻲ ﺍﺳﺖ، ﺟﺸﻦ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﺴﺘﻤﺮ ﺍﺳﺖ. ﻣﻮﺟﻬﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﻲ ﺭﻳﺰﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺱ ﺑﺮ ﺟﺎﺳﺖ. ﻫﺴﺘﻲ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﺳﺖ. ﭘﺲ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﻫﺴﺖ ﺳﻌﻲ ﻛﻦ ﻫﻨﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﻮﺯﻱ، ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺸﻲ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻲ....
اوشو
|
 |
gole yakh یکشنبه, 1394/10/27 13:12:41
سلام
ممنون بابت مطالبی که گذاشتی منتظر مطالب بعدی هستم
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1394/10/28 02:08:35
درود خواهش میکنم
ممنون که توجه میکنین و البته خوشنود
|
 |
ashkyar شنبه, 1394/11/24 01:13:49
دردا که احساسی به دل نمانده دگر
نه ؛ ایمانی به قلب نیست،
دریغا آنچه جا مانده ز ما
هیچش دگر ماندنی نیست...
م.اشکیار
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1394/12/03 01:35:33
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را زمانه گر شکند، ساز می شویم
صائب تبریزی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1395/05/04 23:51:28
از کسی نمیپرسند چه هنگام میتواند «خدانگهدار» بگوید؟
از عادات انسانیاش نمیپرسند. از خویشتنش نمیپرسند.
زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی در آید؛ تاب آرد؛ بپذیرد؛ وداع را ، درد مرگ را، فرو ریختن را؛ تا دیگر بار، بتواند که برخیزد.
مارگوت بیکل / احمد شاملو
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1395/08/16 23:03:44
💠
گل سرخ، گل سرخ است. و خار، خار. نه خار بد است و نه گل سرخ خوب.
اگر انسان از روی زمین محو شود، گلهای سرخ و خارها روی زمین خواهند بود، اما دیگر کسی نیست بگوید گلهای سرخ خوبند و خارها بد. این "ذهن"ماست که این ارزشها خوب و بد را خلق می کند.
اوشو
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|