 |
ashkyar جمعه, 1391/06/10 01:49:09
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »
|
 |
فرحناز چهارشنبه, 1395/01/25 21:21:38
آثار مسلم عطار طبق پژوهشهای موشکافانه محمدرضا شفیعی کدکنی بدین گونه است:
اسرارنامه
اسرارنامه یکی از مثنویهای مسلمالسند فریدالدین عطار نیشابوری و احتمالاً از جمله نخستین آثار او بوده است. این اثر مشتمل است بر ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستن آن به ترتیب دربارهٔ توحید و نعت رسول اکرم و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد دربارهٔ موضوعات گوناگون تصوف است. مقاله پنجم دربارهٔ اهمیت عشق و برتری آن از خرد با ابیات معروف ذیل آغاز میشود: دلا یک دم رها کن آب و گل را صلای عشق در ده اهل دل را ز نور عشق شمع جان برافروز زبور عشق از جانان درآموز. الهی نامه
این کتاب سرشار از داستانهای دلکش کوتاه و بلند است که همگی در بین یک داستان اصلی فوقالعاده گنجانده شدهاند.
این کتاب مانند کتب دیگر با ستایش خداوند و نعت رسول اکرم (ص) و خلفای چهارگانه آغاز میشود و سپس در هشت بیت روح انسان را مورد خطاب قرار میدهد و برای او شش فرزند: نفس، شیطان، عقل، فقر، علم و توحید ذکر میکند. منطق الطیر مصیبتنامه
در بیان مصیبتها و گرفتاریهای روحانی سالک و مشتمل است بر حکایات جذاب و خواندنی.
مختارنامه دارای پنجاه باب در موضاعات مختلف
تذکرةالاولیا
شرح حال و سرگذشت مربوط به نود وهفت تن از اولیاء و مشایخ تصوف.
دیوان اشعار مجموعه قصاید و غزلیات عطار که بیشتر آنها عرفانی و دارای مضمونهای بلند صوفیانه است.
مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان جمله گفتند این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار چون بود کاقلیم ما را شاه نیست؟ بیش ازین بی شاه بودن راه نیست یک دگر را شاید ار یاری کنیم پادشاهی را طلبکاری کنیم پس همه در جایگاهی آمدند سر به سر جویای شاهی آمدند مصیبتنامه که اندوه جهان است الهینامه که اسرار عیان است بهداروخانه کردم هر دو آغاز چه گویم زود رستم زین و آن باز مصیبتنامه زاد رهروان است الهینامه گنج خسروان است جهان معرفت اسرارنامه است بهشت اهل دل مختارنامه است مقامات طیور امّا چنان است که مرغ عشق را معراج جان است چو خسرونامه را طرزی عجیب است ز طرز او که مه را نصیب است
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1395/02/02 12:58:05
قیصر امینپور نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی در دوم اردیبهشت ماه سال 1336 در شهرستان شوشتر بخش گتوند (شهرستان امروزی) در استان خوزستان به دنیا آمد. وی دوره راهنمایی و متوسطه خود را در دزفول گذراند و در سال ۱۳۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد، ولی پس از مدتی از تحصیل این رشته انصراف داد. امینپور در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۱۳۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۱۳۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد. او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحد شعر حوزه هنری تا سال ۱۳۶۶ تأثیرگذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعرِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در برمیگرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد. دکتر قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۱۳۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۱۳۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد. وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سهشنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد. پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه ۲ واقع در محله سعادت آباد به نام قیصر امین پور نامگذاری شد. 1358 - 1366 - مسئول بخش شعر و ادبیات حوزه هنر و اندیشه اسلامی 1360- 1371 - دبیر شعر هفته نامه سروش 1366- استعفا از حوزه هنر و اندیشه اسلامی 1367 - سردبیر ماهنامه ادبی هنری سروش نوجوان 1367 - آغاز تدریس در دانشگاه الزهرا 1370 - آغاز تدریس در دانشگاه تهران آثار تنفس صبح (1363) در کوچه آفتاب (1363) طوفان در پرانتز (نثر ادبی - 1365) منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان - 1365) مثل چشمه، مثل رود (1368) بی بال پریدن (1370) آینه های ناگهان (1372) به قول پرستو (شعر نوجوان - 1375) گزینه اشعار: قیصر امین پور (1378) گلها همه آفتابگردانند (1380) سنت و نوآوری در شعر معاصر (1383) شعر و کودکی (1385) دستور زبان عشق (1386)
|
 |
ashkyar شنبه, 1395/02/11 22:37:35
به مناسبت 10 اردیبهشت ماه زادروز غزلسرا و ترانهساز برجستهی معاصر، رهی معیری، بخشی از گفتههای استاد ابتهاج دربارهی رهی برگرفته از کتاب پیر پرنیان اندیش: در صحبت سایه (ص 874):
[عظیمی]: استاد رهی معیری چطور شاعری بود؟ [سایه]: یه شاعر متوسط خیلی خوشسلیقه، خیلی نرم و نازک با کلماتِ شستهرفتهی خیلی تر و تمیز. [عظیمی]: نقطهی قوتش چیه؟ [سایه]: غزلهای عاشقانهی خیلی شستهرفتهی لطیف خوشرنگِ خوشآهنگ داره. مضامین خیلی... (مِن و مِن میکند تا کلمهی مناسبی پیدا کند) چه جور بگم... مضامین غزلهاش سطحیه... کلمات زیبای خوشآیند خوشآهنگی به کار میبره. [عظیمی]: تصنیفهاش چی؟ [سایه]: خیلی خوبه. خیلی قشنگه. خیلی خوب از عهده برمیآد. خالی از عیب نیست ولی به نسبت دیگران خیلی روان و قشنگ و تر و تمیزه. [عظیمی]: تصنیفهاش بهتره یا غزلهاش؟ [سایه]: به نظرم در یک سطحن. یه جور زبان داره. [عظیمی]: از غزلهای رهی چیزی به خاطرتون مونده؟ [سایه]: بله... بله، مثلاً اون غزل قشنگه: نه دل مفتونِ دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگانِ من اشکی، نه بر لبهای من آهی
|
 |
ashkyar دوشنبه, 1395/04/28 18:57:31
به هانه ی زادروزِ بانوی غزل
آزاد اندیشِ هم عصر ، سیمین بانوى غزل
چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم، به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟ نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش به تو راز درون خسته ی خویش؟
خروش از چشم من نشنید گوشت؟ نیاورد از خروشم در خروشت؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟
کنار خانه ی ما کوهسارست: ز دیدار رقیبان برکنارست
چو شمع مهر خاموشی گزیند، شب اندر وی به آرامی نشیند
ز ماه و پرتو سیمینه ی او حریری اوفتد بر سینه ی او
نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست، پر از عطر شقایق های خودروست
بیا با هم شبی آنجا سرآریم، دمار از جان دوری ها برآریم!
خیالت گرچه عمری یار من بود، امیدت گرچه در پندار من بود،
بیا امشب شرابی دیگرم ده! ز مینای حقیقت ساغرم ده!
دل دیوانه را دیوانه تر کن مرا از هر دو عالم بی خبر کن
بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست؛ پی ِ فرداش فردای دگر نیست
بیا... اما نه، خوبان خود پرستند: به بندِ مهر، کمتر پای بستند
اگر یک دم شرابی می چشانند، خمارآلوده عمری می نشانند
درین شهر آزمودم من بسی را: ندیدم باوفا زانان کسی را
تو هم هر چند مهر بی غروبی، به بی مهری گواهت این که خوبی
گذشتم من ز سودای وصالت، مرا تنها رها کن با خیالت!
"سیمین بهبهانى"
|
 |
فرحناز چهارشنبه, 1395/04/30 14:43:19
ممنون اشکیار جان:)
|
 |
فرحناز چهارشنبه, 1395/04/30 14:48:21
گفتی که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم گفتی که گر بیند کسی؟گفتم که حاشا می کنم گفتی ز بخت بد اگر،ناگه رقیب آید ز در ؟ گفتم که با افسونگری ،او را ز سر وا می کنم
گفتی که تلخی های من ،گر ناگوار افتد مرا؟ گفتم که با نوش لبم،آنرا گوارا می کنم گفتی چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام ؟ گفتم که من خود را در او،عریان تماشا می کنم
گفتی که از بی طاقتی،دل قصد یغما می کند گفتم که با یغماگران ،باری مدارا می کنم گفتی که پیوند تو را،با نقد هستی می خرم گفتم که ارزان تر از این، من با تو سودا می کنم
گفتی اگر از کوی خود،روزی تو را گویم برو؟ گفتم که صد سال دگر،امروز و فردا می کنم گفتی اگر از پای خود،زنجیر عشقت وا کنم؟ گفتم ز تو دیوانه تر،دانی که پیدا می کنم.
سیمین_بهبهانی 🌺
|
 |
ashkyar پنج شنبه, 1395/04/31 17:21:35
عالی بود فرحناز مرسی درود بر شما
|
 |
ashkyar شنبه, 1395/05/02 17:37:40
ماجرای آخرین عکس احمد شاملو
فخرالدین فخرالدینی: همیشه دوست داشتهام عکسهایم را در استودیو خودم که مجهز است و امکانات نوری خوبی دارد، بگیرم و برای همین کمتر به خانه یا محل کار دیگران رفتهام. همچنین هیچ گاه نخواستهام پرتره چهرههای فرهنگی، هنری و علمی کشور را در شرایطی بگیرم که حال و روز خوبی ندارند یا ژولیده و پریشان هستند. در تمام طول زندگی کاریام، تنها یک بار به طور هم زمان این دو شرط را کنار گذاشتم که اگر چه از نظر عکاسی نتیجهای مطلوب به بار آورد، اما نمیتوان آن را مثل دیگر عکسهایم نشان دهنده شخصیت فرهنگی چهرهای دانست که مقابل دوربین عکاسیام نشسته است. منظورم عکسی است که 20 روز قبل از مرگ احمد شاملو، از این شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، منتقد، روزنامهنگار و مترجم انداختم. تیر 1379 بود که در تماسی تلفنی، آیدا (همسر شاملو) از من خواست تا به فردیس کرج بروم و عکس پرتره این شاعر نامی را بگیرم. با این که میدانستم شاملو بعد از جراحی و قطع پایش و اوج گیری بیماری دیابت، مدتی است درمنزل بستری است و شرایط جسمانی و روحی خوبی ندارد، اما وقتی به خانه او وارد شدم، انتظار نداشتم او را در آن حالت و شرایط نامناسب ببینم. شاملو روی ویلچر نشسته بود، رنگ صورتش مثل گچ سفید بود، سرش را بلند نمیکرد، نسبت به حرکتها و سر و صدای محیط به سختی واکنش نشان میداد و به هیچ وجه حرف نمیزد. @Toranj222 به ناچار دوربین بزرگ عکاسی را روی زمین کاشتم و زاویهای رو به بالا را انتخاب کردم. از کمترین نور ممکن استفاده نمودم تا اذیتی ایجاد نکنم. آن وقت منتظر ماندم تا شاملو کمی سرش را بالا بیاورد. به غیر از من و آیدا، محمود دولت آبادی و محمد علی سپانلو نیز در اتاق بودند. آن دو با به حرف گرفتن شاملو سعی داشتند تا او را متوجه خود سازند. بر اثر تلاش آنان بود که بالاخره این شاعر بزرگ معاصر کمی سرش را بالا آورد و نگاهی کوتاه، خسته و بیمار به اطرافش انداخت. این همان لحظه کوتاه بود که من نیاز داشتم و به سرعت آن را روی فیلم حساس عکاسی ثبت کردم.
اظهار نظرهای جنجالی شاملو در باره بزرگان شعر و ادب فارسی و تاریخ ایران، نقد ها، مقالات فرهنگی و سیاسی اش، نثر بسیار سر زنده ترجمه و سرودههایش همه نشان از مبارزه طلبی، بر خلاف جریان آب شنا کردن و سر پر شور او داشتند؛ خصوصیتی که در این عکس به هیچ وجه دیده نمیشود.
همیشه گفتهام که عکسهایم به نوعی بازتاب دهنده شخصیت درونی آدمها هستند؛ ادعایی که در مورد این عکس به هیچ وجه ندارم. این حزن انگیزترین پرتره چاپ شده در کتاب من است.
احمد شاملو 20 روز پس از گرفته شدن این عکس،ساعت 21 شامگاه یکشنبه، 2 مرداد 1379 در خانه خود در سن75سالگی درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد
|
 |
ashkyar چهارشنبه, 1395/08/26 15:07:05
بهانه اش : سالروزِ جاودان نامىِ پرنیان اندیشى از تبارِ ترانه و غزل ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ آسوده دلان را غم شوریده سران نیست این طایفه را غصهء رنج دگران نیست
راز دل ما پیش کسی باز مگوئید هر بی بصری با خبر از بی خبران نیست
غافل منشینید ز تیمار دل ریش این شیوه پسندیده صاحب نظران نیست
ای همسفران باری اگر هست ببندید این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست
ما خسته دلان از بر احباب چو رفتیم چشمی ز پی قافله ی ما نگران نیست
ای بی ثمران سروشما سبز بماند مقبول بجز سرکشی بی هنران نیست
در بزم هنر اهل سیاست چه نشینند میخانه دگر جایگه فتنه گران نیست
"معینى کرمانشاهى"
|
 |
ashkyar یکشنبه, 1395/09/21 00:23:31
ناگهان عشق آفتاب وار نقاب بر افکند و بام و دَر به صوتِ تجلی در آکند، شعشعه یِ آذرخش وار فرو کاست و انسان برخاست...!!! فردا یک شنبه 21 آذرماه 1395 میلاد « شاملویِ بزرگ » بَر دوست داران اش و همه یِ آنان که دل در گروِ شعر و ادب و فرهنگِ ایران زمین دارند مبارک باد. احمد شاملو شاعر معاصر که علاوه بر سرودن شعرهای خاص و بی نظیر روزنامه نگاری زبردست، مترجم، نویسنده و فرهنگ نامه نویس و...و... بود، شاعرِ یگانه ای ست که زایشِ دگرباره یِ چون اوئی بختی بلند می خواهد! احمد شاملو یکی از تأثیرگذارترین شخصیت هایِ فرهنگی، ادبیات شعری و نوشتاری معاصر ایران و جهان است وشاید ماندنی ترین شاعردر قرن های پیش رو.. یاد و نام اش هماره گرامی، پُرآوازه و جاودانه باد...!!! شاملوی بزرگ باور داشت که : « انسان زاده شدن تجَسُّدِ وظیفه بود... انسان دشواریِ وظیفه است و نیز انسان ناگزیر از زیبا بودن است !» نمی توانم زیبا نباشم عشوه ئی نباشم در تجلیِ جاودانه. چنان زیبای ام من که گذرگاه ام را بهاری نا به خویش آذین می کند : در جهان پیرامن ام هرگز خون عریانیِ جان نیست و کبک را هراس ناکی یِ سُرب از خرام باز نمی دارد. چنان زیبای ام من که الله اکبر وصفی ست ناگزیر که از من می کنی. زهری بی پادزهرم در معرضِ تو. ◘ جهان اگر زیباست مجیزِ حضورِ مرا می گوید. ـــ ابلها مردا عدوی ِ تو نیستم من انکارِ تواَم !
|
|
« نمایش همه نظرات »
« نمایش همه صفحات »
|