کیانا وحدتی
راهنمای سایت
صفحه اصلی تالار گفت و گوزبان و ادبیاتموسیقی ایرانیکتابخانه کیانافیلم/کارتونمعماریاخبار و دانستنیهاپزشکی و سلامتبیداری معنویفرهنگ لغتدرباره کیاناورود
 


کیانا وحدتی
هیچ تجربه ای برای یک آفتابگردان، تلخ تر از هرزگی آفتاب نیست. خسته ام از روزهایی که بدنبال...

جزئیات بیشتر...




طنز عبید زاکانی
رساله دلگشا ادعای چهارم مهدی خلیفه در شکار لشکر...

جزئیات بیشتر...


کشتی شکستگان
« 15384 بازدید »

سکرت سکرت     جمعه, ‏1391/10/15 ‏23:49:07

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز    *     باشد که باز بینیم دیدار آشنا را...                تا حالا شده کشتی دلت بشکنه یا به گل بشینه؟
« نمایش همه صفحات »
« نمایش 10 نظر قبلی »


رهنما رهنما.     یکشنبه, ‏1396/07/02 ‏11:05:31

حسرت دیدار تو، قلب مرا می درد
لحظه تنهائیم،تا به کجا می برد؟
زنده به دیدار دوست،عالم جان کوی اوست
عشق ز رویش نکوست، چون به لبش آورد
بی خبر از حال ما، می رود از کوی ما
عزم سفر دارد او،با پریان می پرد
در هوس روی دوست،چونکه روم سوی دوست
تا که رسد بوی دوست،جان مرا  می برد
چون که وصال تو شد، فکر و خیال منش
با نفسش رهنما، عشق تو را می خرد
رهنما رهنما.     چهارشنبه, ‏1397/04/27 ‏09:30:50

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی / بشنود یک نفر از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی/ که به پرونده ی جرم دخترش برخورده

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ / بین دعوای پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق / که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است

خسته مثل پدری که پسر معتادش/ غرق در درد خماری شده فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس/ پسرش پیش زنش بر سر او داد زده

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند/ زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه/ که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیر زنی تنها که / عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید/ غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید/ در پی معجزه ای راهی مشهد شده است
رهنما رهنما.     جمعه, ‏1397/06/30 ‏16:21:05

عطر نفس های تو، حال مرا خوب می کند
دیدن رویت مرا، عشق چو مجذوب می کند
فکر و خیال تو باز، هوش مرا برده است...
لحظه دیدار تو، قلب من آشوب می کند
غرق تماشای توست، عاشق تنهای تو...
حسرت وصلت مرا، همچو رسوب می کند
چون که طلوع می کند، عشق ز رویای من
فکر نبودت چُنــان، غرق غروب می کند
آتش عشق تو باز، سوخته این جان ما
عاقبت عشقت مرا، زخم قلوب می کند
صبر به دیدار تو، کار من عاشق است
صبرکنم عشق من، آنچه که ایوب می کند
مست تو گشتن ز عشق، کار دل عاشقان
حال خوش وصف تو، به که چه خوب می کند
کلبه احزان ما، ساخته از عشق توست
چشم به راه تو بود، آنچه یعقوب می کند
عطر نفس های تو، مرهم درد من است
همچو دل رهنما، آنکه ز محبوب می کند
سهم من از عاشقی، حسرت دیدار توست،
عطر نفس های تو، حال مرا خوب می کند.
سکرت سکرت     یکشنبه, ‏1398/08/05 ‏01:01:31

سلام به همه دوستانی که مدت زیادیست ازشون بی خبرم
BABAK HADESEHHH بابک حادثه     سه شنبه, ‏1399/06/25 ‏21:50:17

با درود بیکران و تقدیم به ادیبانه های شما :


هر چه از من دور می گردی به من ، نزدیک تر
تلخی دُشنام تو ، از شهد گل شیرین تر

کُن مرا محروم از بوسیدنت ، ای مَه لَقا
هر چه نازت بیش ، میل و اشتیاقم بیشتر

تا هر اندازه مرا ، ناکام ، از رویت کنی
چون کَنِه در جستجویت ، می شوم من خیره تر

بی حیا را آبرو بردن نمی باشد ثمر
سَر بِجُنبان و ببین مجنون خود را پرده در

من ز داغ شوخ چشمی های تو افسون شدم
لعن و نفرین و طلسم دشمنان شد بی اثر

خشم تو افزون کند زیبایی رخساره ات
کُن دو چندان خشم خود ، تا من شوم دیوانه تر

عشق و کین ، بوسه و یا سیلی چه فرقی میکند
در دو صورت  فرصت دیدار تو آید ثمر

هی به من گویی ببین و گوش کن اندرز من
تا نگاهم بر تو افتد می شوم من کور و کر

ناز کم کن بی وفا آغوش خود را کُن فراخ
خاک پایت سرمه چشمم کمی آهسته تر

بوسه ای یا خنده ای یا اینکه بر من کُن غَضَب
یا بکش یا چاره ای بِنمای ، این آسیمه سر

دست بردار از لجاجت نیست چون من مَسخ تو
منصرف گشتن نباشد کار این خونین جگر

بابک حادثه
farahnaz فرحناز     پنج شنبه, ‏1400/01/19 ‏13:15:41

سلام و درود بر شما
بله خیلی وقته که از همدیگه خبری نداریم،امید که همه خوب و سلامت باشین
ashkyar ashkyar     جمعه, ‏1400/01/20 ‏02:10:04

سلام و دورد فرحناز عزیز خوشحالم که اینجا پیامت رو میبینم

منم امیدوارم دوستان قدیمی و خوب سایت کیانا دلشادو موفق باشند هرجا هستند
farahnaz فرحناز     سه شنبه, ‏1400/02/28 ‏12:32:50

سلام و درود اشکیار عزیز
دلنوشته‌هایی که در سایت میذاری همیشه میخونم
موفق باشی
ashkyar ashkyar     دوشنبه, ‏1400/03/03 ‏01:51:12

سپاس فرحناز عزیز
izadyar_poem ehsan     شنبه, ‏1401/12/20 ‏17:53:13

ببین اشکم ببین روزم
ببین چون شمع بی پروا
به سان مرگ میسوزم
ببین در بیکران غصه ها در عصر نادانی
چو فانوس شب افروزم!؟

سراسر شعله های آتش است ای هم وطن فریاد آزادی
سراسر شعله های درد و بی تابی ست این
فریاد شب سوزم
نمیدانی از این صد پاره قلب تنگ و نا آرام
چه آمد بر سر عمرم
چه آهی شد شب روزم

نمیدانی که از دانستن آنچه نمیبایست
و از فهمیدن بیداد ملت کش
از این بیهوده غمخواری
از این تعبیر خون آلود آسا دزد
چه حالی دارد این درد جگر سوزم

بخوان ای هم وطن بشناس دیوان را
بدان ای هم وطن تفسیر کن آوای ایمان را
بیا با این یکی دستم بگیر و آن یکی دستت
به دست ایزدی بسپار و یاری کن اسیران را
تو هم همدرد من هستی
بیا و باش هم سوزم

در این بیغوله ها با جهل و نادانی
دمادم زور را،با هم عقد زر در آوردیم
و مهمان گشته در مهمانی تزویر
یکی از مارکس میخواند،یکی آیات قرآنی
سلامت باد این دیو سراپا ظلمت جانی
ستم آواز میخواند،ستمگر رقص شیطانی

من اما شعله ام،توفان امیدم
همه فریاد تردیدم
لباس سلطنت را گرچه بر دوش ستم دیدم!؟
«ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نخندیدم»
از این جهل نهادینه وز این تقلید تاریخی
من اینجا گرچه میسوزم
ولی بر پینه های دست مظلومان
که مشت آهنین انتقام از زور شیطانی ست
هزاران چشم میدوزم
احسان دولت آبادی
ایزدیار
املاک A4A: طراحی سئو