شرح: |
شاید باید خیش به خویش بست و "خویشتن" را دوباره شخم زد , برای رویشی دیگر , و به امید بارشی از نو , به رستنی تازه رسید , که این قانونی از قوانین بقاست. اگر کسی به این ادراک رسید و حرکت داد گاو زمانه ، و تیز نمود حدید و آهن اندیشه را ,لایق این بقاست و اگر به ادراک آن نرسیده باشد که جوهر وجودش همان خاک است ! و خاک چسبندگی و بستگی دارد و می بندد دلها را به خود و کلوخ می سازد مزرعه وجودی را ، باید شکسته و نرم شود , تا بستری مناسب شود از برای باروری و رویش . و اگر قدر نداند فرصتهایی که در اختیارش نهاده اند تا عافیت یابد از آفات و غیر این باشد ! میوه وبرگ وساقه حتی ریشه اش در خاک وجود خویش خواهد پوسید ! اگر قدر خود را یافتی قدرش را بدان و بدان قدر تو در قدر نهادن به دیگران است قدرت را ( آگاهی ها و ارزشت را) با دیگران بیامیز و از آن ریسمانی بساز ( حبل الله ) و از قدرت ( زور آزمایی با دیگران ) بپرهیز که او ( خدا ) همه را می خواهد و همه را می خواند که خوانده است و خوانده شدی برای استجابت خیش کن خویشتن خویش را.. |