متن شعر: |
به رنگ شبنم بود و مهربانی دریا را به تشنگی ترنّم گریه های من می داد ... به رنگ ساحل بود و اشتیاق دویدن را ، روی ماسه های خنک به التهاب آتشین گام های من می داد ! به وسعت آسمان در خلوت زمینی تنهائیم گنجید به ظرافت حریر سحر از کدورت شب های تار من رنجید
به روشنای اشراق آفتاب چه بی ادعا ... غروب غرور مرا فهمید ! به جرأت زمین چه صادقانه از تلخی زمان ترسید • • • میان تاریکی چو یک عصای کهنه ، سرشار از شعور رفتن بود میان بغض غضب زده ی بودن و نبودن من مثال یک مذهب ، یک آئین یگانه ترین مکتب رسیدن بود . به راستی که او ... کلام آخر بود !
دیماه 83 برای فریبا ، مادر مهربونم |
شاعر: |
کیانا وحدتی |