متن شعر: |
ashkyar چهارشنبه, 1389/12/04 16:38:18
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
"آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت"
از پیش و پس قافله ی عمر میدنیش گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریاد رسی رفت
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
|
شاعر: |
هوشنگ ابتهاج |