متن شعر: |
امشب دگر از ناامیدی نگریستم امشب دگر از عشق تو و ناله ها گریختم امشب دگر کسی صدای فریاد ، نخواهد شنید آری در آن شب های بی رمق - شب هایی که آسمان سرد و خسته بود– و فکرها تازه به آرامش نشسته بود ! - شب هایی که خواب مانند حرف واپسین- - سنگین - به اعماق ظلمت فرو رفته بود: تنها چراغی که سوسو می زد ؛ چراغ کلبه ی من بود و در آن سرمای سوزدار از اشک های بی دریغ ، از رازهای داغ وز آتشین نفس عشق تو گرم بود ! آری ، در آن شب های بی رمق کسی نفس می خواست کسی سفر می خواست زین شهر بی خروش کسی تو را می خواست ! ولی دگر از این انتظار بیهوده بی تاب شدم چو یک حباب غبار ، نقش بر آب شدم آخر به زیر این سایه های خشمگین و خموش مانند یک سؤال غریب و گنگ بی جواب از صفحه پاک شدم !
زمستان 81 |
شاعر: |
کیانا وحدتی |