متن شعر: |
تو مانده ای ... سنگین و بی خروش چون یک صلیب سنگی ، به دیوار قلب من تنها بهانه ی این صبر ناگریز تنها نشانه ی آن های و هوی ، نیز من از سرآغاز گریه ام در هجوم شور من از سرآغاز بودنم در هبوط نور من در حجاب شیشه ای پلک های تو بی تاب و آتشین در سیاه چشم های تو من از سرآغاز ناگهانی و گرم آن حضور با تو بوده ام ... اکنون تو رفته ای و میان بغض ماندنم تنها نشسته ام ... من تا همیشه به حرمت سرشار بودنت نالان و جاودان - تنها – شکسته ام ! فروردین 83 ( 16 سالگی) |
شاعر: |
کیانا وحدتی |