متن شعر: |
رفت روباهی به تاکستان سبز
بی جواز و بی بیلیت و فیش و قبض !
خوشه ها از شاخه ها آویخته
شهدها از حبه هایش ریخته
خوشه ها بالای دیواری بلند
در امان از دست دزد و از کمند
گفت روبه: ای خدا یاری بکن
هیچ چیز بهتر از انگور نیست
واقعا شد نمره ی انگور بیست
روبهک با آن دهان بس گشاد
زیر پایش یک عدد آجر نهاد
بود کوته دست او با این همه
ماند حسرت در دلش یک عالمه
گفت روبه : کاش دستم بود بیل
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
روبهک عاجز شد وقدری گریست
گفت چیزی بدتر از انگور نیست
|
شاعر: |
... |