متن شعر: |
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی تو که آتشکده ی عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی تو به صد نغمه٬ زبان بودی و دلها همه گوش چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...
|
شاعر: |
شهریار |