
|
توضیحات: |
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد، |

|
|
و بهار،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کرده است.
همه ی چلچله ها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند.
کوچه یکپارچه آواز شده است، |

|
|
و درخت گیلاس،
هدیه ی جشن اقاقی ها را،
گل به دامن کرده است
باز کن پنجره ها را ای دوست! |

|
|
حالیا معجزه ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!
و محبت را در روح نسیم،
که در این کوچه ی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقی ها
جشن می گیرد.
خاک، جان یافته است.
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ |

|
|
باز کن پنجره ها را...
و بهاران را باور کن! |
دسته: |
هنر |