شرح: |
عاشق باش............ گفتم:چگونه می توانم امیدوار باشم. درحالی که دربند ناامیدی اسیرم؟! گفتی:عشق شور انگیز ترین امید است،عاشق باش! گفتم: مرا به هر سو می کشاند آرزوهای دور ودراز و دست نیافتنی! گفتی: عاشقی تنها راه رهایی است، پس عاشق باش ! گفتم: ریشه ام چون درختی در کویر پوسیده است! گفتی: حتی درخت هاهم با معجزه ی عشق شکوفه باران می شوند، عاشق باش! گفتم زندگی نمی کنم،فقط زنده ام! گفتی:اگر عشق نباشد،زندگی،زندگی نیست.بلکه چیزیست شبیه زندگی. عاشق باش! گفتم: خوشبختی را در کجا جستجو کنم.در ناکجا آباد؟؟؟؟؟ گفتی:خوشبختی جایی است که عشق جلوتر از آن منتظر ما است عاشق باش
|
دسته: |
داستان عاطفی |