شان نزول: |
چوپانی بالای درخت بود که باد سختی گرفت و او را بسیار ترساند .گفت : خدایا مرا از این وضع نجات بده تا تمام گوسفندانم را نذر کنم. از قضا باد کمی آرام گرفت و مرد چوپان چند شاخه ای پایین آمد. گفت : خدایا پشم گوسفندان را نذر می دهم. باز باد آرام تر شد و او پایین تر آمد و احساس امنیت بیشتری کرد. گفت : خدایا کشک آنها را می دهم . خلاصه چون به سلامت از درخت پایین آمد با خوشحالی گفت:" چه کشکی، چه پشمی" |
منبع: |
تمثیل و مثل /نقل از داستان های امثال اثر دکتر حسن ذوالفقاری |